پارت چهار ازدواج اجباری
پارت چهار ازدواج اجباری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با امادگی کامل رفتم داخل اشپز خونه اما کسیو که دیدم نفسمو دادم بیرون هوووففف اخه این صبح اول صبحی چرا بیدارههه
+مامان؟
م ا _جان مامان؟چرا بیداری عزیزکم؟
+تشنم بود گفتم بیام یه اب پرتغال بخورم و دوباره بخوابم
م ا_ اتفاقا منم اومدم اب پرتغال بخورم بیا بگیر بخور
+مرسی
م ا _ خواهش میکنم عروسکم خوردی برو بخواب برای فردا کلی برنامه ریختم
با این حرف مامان اب پرتغاله تو گلوم گیر کرد نزدیک بود خفه بشممم
+اولا من دیگه بچه نیسم بهم میگی عروسکم دوما من جایی نمیام خستم سوما برای چی از قبل بهم نگفتییییی
م ا _ انقد غر نزن بچه جووون در ضمن تو صد سالت هم بشه بازم عروسک مامانی فهمیدی؟
+بلههه
هوووفی کشیدم و دوباره رفتم توی اتاقم این دفعه گرفتم خوابیدم با صدای غر غر کوک از خواب بیدار شدم
+هااان چته ولم کن بزار بخوابممم
_پاشووو منم خودم به زور بلند شدم بلندشو مگرنه مامانت میاد هردومو با اب یکسان میکنه
خندم گرفت از دست مامان
چشمامو باز کردم بلهههه مامان پارچ ابو خالی کرده رو سرش پقی زدم زیر خنده
_ای کوووفت پاشوووو نمیخوام دوباره خیس بشم
دستمو به سمتش دراز کردم که بلندم کنه بلند شدم خواستم از تخت بیام پایین پام گیر کرد افتادم روی کوک کوک هم نتونست دووم بیاره باهم افتادیم روی زمین من روی کوک و کوک هم روی زمین هردومون تو شوک بودیم و حرکتی نمیکردیم که یه دفعه.....
پایان تا پارت بعد
ادمین:پارت قبلی لایکاش خعلی کم بود و احتمال اینکه ادامه ندم زیاده اگه لایک این پارت رفت بالا ادامه میدم و اگر هم نرفت دیگه ادامه نمیدم و فقد اگه ادمین اصلی بزارع سناریو مینویسم
شرایط= لایک ۱٠ و ۱٠ کامنت
مدیر:گفتم یه اعلام حضور کنم اگه لایک نکنید حمایت نکنید دیگه دیگه نمیزاریم
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با امادگی کامل رفتم داخل اشپز خونه اما کسیو که دیدم نفسمو دادم بیرون هوووففف اخه این صبح اول صبحی چرا بیدارههه
+مامان؟
م ا _جان مامان؟چرا بیداری عزیزکم؟
+تشنم بود گفتم بیام یه اب پرتغال بخورم و دوباره بخوابم
م ا_ اتفاقا منم اومدم اب پرتغال بخورم بیا بگیر بخور
+مرسی
م ا _ خواهش میکنم عروسکم خوردی برو بخواب برای فردا کلی برنامه ریختم
با این حرف مامان اب پرتغاله تو گلوم گیر کرد نزدیک بود خفه بشممم
+اولا من دیگه بچه نیسم بهم میگی عروسکم دوما من جایی نمیام خستم سوما برای چی از قبل بهم نگفتییییی
م ا _ انقد غر نزن بچه جووون در ضمن تو صد سالت هم بشه بازم عروسک مامانی فهمیدی؟
+بلههه
هوووفی کشیدم و دوباره رفتم توی اتاقم این دفعه گرفتم خوابیدم با صدای غر غر کوک از خواب بیدار شدم
+هااان چته ولم کن بزار بخوابممم
_پاشووو منم خودم به زور بلند شدم بلندشو مگرنه مامانت میاد هردومو با اب یکسان میکنه
خندم گرفت از دست مامان
چشمامو باز کردم بلهههه مامان پارچ ابو خالی کرده رو سرش پقی زدم زیر خنده
_ای کوووفت پاشوووو نمیخوام دوباره خیس بشم
دستمو به سمتش دراز کردم که بلندم کنه بلند شدم خواستم از تخت بیام پایین پام گیر کرد افتادم روی کوک کوک هم نتونست دووم بیاره باهم افتادیم روی زمین من روی کوک و کوک هم روی زمین هردومون تو شوک بودیم و حرکتی نمیکردیم که یه دفعه.....
پایان تا پارت بعد
ادمین:پارت قبلی لایکاش خعلی کم بود و احتمال اینکه ادامه ندم زیاده اگه لایک این پارت رفت بالا ادامه میدم و اگر هم نرفت دیگه ادامه نمیدم و فقد اگه ادمین اصلی بزارع سناریو مینویسم
شرایط= لایک ۱٠ و ۱٠ کامنت
مدیر:گفتم یه اعلام حضور کنم اگه لایک نکنید حمایت نکنید دیگه دیگه نمیزاریم
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
۲۱.۹k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.