پارت ¹⁰
پارت ¹⁰
پیشمونم چون من نمی خواستم با هفت تا پسر تنها زندگی کنم یجورایی ترسناکه(و منی که رویامه😂💔🙄)و من الان وضعیتم خیلی بهتره و افسردگیم داره کم کم خوب میشه و امیدوارم بتونم ان روزای کوفتی رو فراموش کنم مخصوصا ۶ سالگیم و اصن دلم نمی خواد برگردم به گذشته
تهیونگ:ا.تتتت می خوام گیم بزنم بازی میکنیییی
ا.ت:ارهه الان میام
تهیونگ:اکیییی
دیگه توی دفترچه خاطراتم ننوشتم و از پله ها امدم پایین تا باا ته ته بازی کنم
ا.ت: چرا با پسرا بازی نکردی؟
تهیونگ:همشون یه کاری دارن من فقط بیکارم و از انجایی که بقیه دخترا نیستن تو رو صدا زدم... الان راضی شدییی؟؟؟؟
ا.ت:کاملا راضی اممم
تهیونگ:خو خوبه بریم بازی
ا.ت:بریم
(پرش زمانی بعد از بازی)
تهیونگ:هوفففف دوباره نههه
ا.ت:یسسس..تهیونگا به خودت فشار نیار من همیشه برنده میشم
تهیونگ: به همین خیال باش بیا یه د...(خواست ادامه بده که)
کوک:نه دیگه بستتونه نوبت منه من کارام تموم شده کی بازی رو برده؟
ا.ت:من
تهیونگ:ا.ت
کوک:پس تهیونگ پاشو باهاش بازی کنم بهت یاد بدم که نباید از یه دختر ببازی
ا.ت:الان بهت نشون میدم دختر بودن یعنی چی
( یک ساعت بعد)
تهیونگ:دوباره مساوی شدید
ا.ت:اخه یعنی چی سه دست پشت سر هم مساوییی
کوک:بهت اسون گرفتم غرورت نشکنه و گرنه خیلی وقت پیش برده بودمت
ا.ت:نه بابا اگر می خوای راحت باش سخت بازی کن ببینم میتونی ببری من و 😂
کوک:پس بیا یه دست دیگه تا بهت نشون بدم
(بعد از بازی)
ا.ت:عااا خو اک تو قوی تر از منی🙄
کوک:خوبه حد اقل تسلیم میشی😂
ا.ت:ببند تا نیومدم شتکت نکردم🙄💔
تهیونگ:بسته بیایذ غذا گشنمه
جین:بیاااایید غذاا حاضرعههه
جسی:ما امدیمممم
جولیکا:سلام به همگیییی
نامجون:سلام دخترا
جین:به موقع بودد جسیی
جسی:عااا چی به موقع بود؟؟؟؟؟؟؟؟
شوگا:آیییییکیووووو غذا رو میگه
جسی:آیکیوم از نامجون بالا تره مسخره نکن...عاهااااا فهمیدم برا غذا زود رسیدیم....جولییییییی بیا غذااااا
نامجون:یاااااااا چی میگی هیچ کسی توی این جمع از من آیکیو تر نی🗿
جولیکا: باشه حالا گشنمه بیایید بشینید
ا.ت تمام مدت با یه قیافه ی پوکر داشت نگاشون میکرد
خوب اول اینکه من پارت ۱۰ رو گذاشتم چون نخواستم نزارم چون دلم نیومد
پارت ⁹ که رفت تو گوز😄💔
اما امیدوارم دوست داشته باشید🙂♥️
پیشمونم چون من نمی خواستم با هفت تا پسر تنها زندگی کنم یجورایی ترسناکه(و منی که رویامه😂💔🙄)و من الان وضعیتم خیلی بهتره و افسردگیم داره کم کم خوب میشه و امیدوارم بتونم ان روزای کوفتی رو فراموش کنم مخصوصا ۶ سالگیم و اصن دلم نمی خواد برگردم به گذشته
تهیونگ:ا.تتتت می خوام گیم بزنم بازی میکنیییی
ا.ت:ارهه الان میام
تهیونگ:اکیییی
دیگه توی دفترچه خاطراتم ننوشتم و از پله ها امدم پایین تا باا ته ته بازی کنم
ا.ت: چرا با پسرا بازی نکردی؟
تهیونگ:همشون یه کاری دارن من فقط بیکارم و از انجایی که بقیه دخترا نیستن تو رو صدا زدم... الان راضی شدییی؟؟؟؟
ا.ت:کاملا راضی اممم
تهیونگ:خو خوبه بریم بازی
ا.ت:بریم
(پرش زمانی بعد از بازی)
تهیونگ:هوفففف دوباره نههه
ا.ت:یسسس..تهیونگا به خودت فشار نیار من همیشه برنده میشم
تهیونگ: به همین خیال باش بیا یه د...(خواست ادامه بده که)
کوک:نه دیگه بستتونه نوبت منه من کارام تموم شده کی بازی رو برده؟
ا.ت:من
تهیونگ:ا.ت
کوک:پس تهیونگ پاشو باهاش بازی کنم بهت یاد بدم که نباید از یه دختر ببازی
ا.ت:الان بهت نشون میدم دختر بودن یعنی چی
( یک ساعت بعد)
تهیونگ:دوباره مساوی شدید
ا.ت:اخه یعنی چی سه دست پشت سر هم مساوییی
کوک:بهت اسون گرفتم غرورت نشکنه و گرنه خیلی وقت پیش برده بودمت
ا.ت:نه بابا اگر می خوای راحت باش سخت بازی کن ببینم میتونی ببری من و 😂
کوک:پس بیا یه دست دیگه تا بهت نشون بدم
(بعد از بازی)
ا.ت:عااا خو اک تو قوی تر از منی🙄
کوک:خوبه حد اقل تسلیم میشی😂
ا.ت:ببند تا نیومدم شتکت نکردم🙄💔
تهیونگ:بسته بیایذ غذا گشنمه
جین:بیاااایید غذاا حاضرعههه
جسی:ما امدیمممم
جولیکا:سلام به همگیییی
نامجون:سلام دخترا
جین:به موقع بودد جسیی
جسی:عااا چی به موقع بود؟؟؟؟؟؟؟؟
شوگا:آیییییکیووووو غذا رو میگه
جسی:آیکیوم از نامجون بالا تره مسخره نکن...عاهااااا فهمیدم برا غذا زود رسیدیم....جولییییییی بیا غذااااا
نامجون:یاااااااا چی میگی هیچ کسی توی این جمع از من آیکیو تر نی🗿
جولیکا: باشه حالا گشنمه بیایید بشینید
ا.ت تمام مدت با یه قیافه ی پوکر داشت نگاشون میکرد
خوب اول اینکه من پارت ۱۰ رو گذاشتم چون نخواستم نزارم چون دلم نیومد
پارت ⁹ که رفت تو گوز😄💔
اما امیدوارم دوست داشته باشید🙂♥️
۱۸.۴k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.