حس میکنم گاهی وقتا دنیا شبیه یه کلاف پیچیده میشه ؛ هر چقد
حس میکنم گاهی وقتا دنیا شبیه یه کلاف پیچیده میشه ؛ هر چقدرم سعی کنی از هم بازش کنی گره هاشو بدتر و بدتر میکنی .
،
اینجاست که کلافه و عصبانی میشی و به خودت میگی : بابا ولش کن دیگه فایده نداره میندازمش دور.
،
اما یه مدت که میگذره وقتی آروم تر شدی یه نگاه میندازی دور و برت و میبینی جز همون گلوله کاموای پیچ در پیچ چیز دیگه ای واسه بافتنیت نداری .
،
پس به ناچار مجبوری بلند شی و دوباره بری سر وقتش .
توپ کامواییت رو بر میداری و اینبار با حوصله ، دقت و وسواس خیلی بیشتر از قبل شروع میکنی به باز کردن گره هاش.
،
اولش سادست کافیه فقط گره ها رو از هم باز کنی ولی جلوتر که میری به یه جاهاییش میرسی که بدجور گره خورده و چاره ای واست نمیمونه جز اینکه از همونجا نخ کاموات رو پاره کنی و سرِ آزادش رو به مابقی کاموات گره بزنی.
،
ممکنه چند ساعتی درگیر این کار بشی ولی وقتی کارت تموم شد و گلوله مرتب کاموات رو تو دستهات دیدی اونوقته که یه نفسِ عمیقِ حاکی از آسودگی میکشی.
،
زندگی شبیه همین گلوله پیچ خورده کامواست . گاهی وقتا اونقدرا پیچیده میشه که عصبی و کلافت میکنه و دلت میخواد ازش فرار کنی .
،
اما یه مدت که گذشت ، وقتی آروم شدی ، موقعی که نشستی و منطقی به این یه بار شانسِ زندگی که بهت داده شده فکر کردی ؛ زورت میاد این گلوله در هم تنیده زندگیت رو همینجوری ول کنی.
،
این میشه که میشینی با خودت خلوت میکنی و سعی میکنی سرِ گره زندگیتو پیدا کنی بعد آروم آروم شروع میکنی به باز کردن گره های بعدی.
،
یه قسمت هایی رو که دیگه درست نمیشه مجبوری ببری و دور بندازی یه جاهاییش رو که میشه با یه گره کوچولو حفظ کرد نگه میداری و همینجور ادامه میدی تا آخر سر.
،
اینو باور داشته باشه گلوله پیچ و تاپ خورده زندگیت هر چقدرم که پیچیده باشه برابر دست های ظریف اراده تو از هم گسسته میشه مبادا بیخیالش بشی.
،
،
☘"آنوشکا"☘
،
،
#مطالب_انگیزشی#مطالب_پرانرژی#مطالب_ادبی#مطالب_ناب#مطالب_احساسی#حس_خوب#زندگی#امید#انگیزه
،
اینجاست که کلافه و عصبانی میشی و به خودت میگی : بابا ولش کن دیگه فایده نداره میندازمش دور.
،
اما یه مدت که میگذره وقتی آروم تر شدی یه نگاه میندازی دور و برت و میبینی جز همون گلوله کاموای پیچ در پیچ چیز دیگه ای واسه بافتنیت نداری .
،
پس به ناچار مجبوری بلند شی و دوباره بری سر وقتش .
توپ کامواییت رو بر میداری و اینبار با حوصله ، دقت و وسواس خیلی بیشتر از قبل شروع میکنی به باز کردن گره هاش.
،
اولش سادست کافیه فقط گره ها رو از هم باز کنی ولی جلوتر که میری به یه جاهاییش میرسی که بدجور گره خورده و چاره ای واست نمیمونه جز اینکه از همونجا نخ کاموات رو پاره کنی و سرِ آزادش رو به مابقی کاموات گره بزنی.
،
ممکنه چند ساعتی درگیر این کار بشی ولی وقتی کارت تموم شد و گلوله مرتب کاموات رو تو دستهات دیدی اونوقته که یه نفسِ عمیقِ حاکی از آسودگی میکشی.
،
زندگی شبیه همین گلوله پیچ خورده کامواست . گاهی وقتا اونقدرا پیچیده میشه که عصبی و کلافت میکنه و دلت میخواد ازش فرار کنی .
،
اما یه مدت که گذشت ، وقتی آروم شدی ، موقعی که نشستی و منطقی به این یه بار شانسِ زندگی که بهت داده شده فکر کردی ؛ زورت میاد این گلوله در هم تنیده زندگیت رو همینجوری ول کنی.
،
این میشه که میشینی با خودت خلوت میکنی و سعی میکنی سرِ گره زندگیتو پیدا کنی بعد آروم آروم شروع میکنی به باز کردن گره های بعدی.
،
یه قسمت هایی رو که دیگه درست نمیشه مجبوری ببری و دور بندازی یه جاهاییش رو که میشه با یه گره کوچولو حفظ کرد نگه میداری و همینجور ادامه میدی تا آخر سر.
،
اینو باور داشته باشه گلوله پیچ و تاپ خورده زندگیت هر چقدرم که پیچیده باشه برابر دست های ظریف اراده تو از هم گسسته میشه مبادا بیخیالش بشی.
،
،
☘"آنوشکا"☘
،
،
#مطالب_انگیزشی#مطالب_پرانرژی#مطالب_ادبی#مطالب_ناب#مطالب_احساسی#حس_خوب#زندگی#امید#انگیزه
۹.۹k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.