p6
p6
که رفتم داخل و یک جا قایم شدم و داشتم به حرفاشون گوش میدادم ولی صدای اون مرده خیلی برام آشنا بود بعد از کلی فکر فهمیدم که اون همون مرده که خواست جیمین تهیونگ و کوک رو بکشم انگاری اسمش سوهو بود یک دعفه پریدم بیرون که همه از دیدنم چشاشون گرد شد
..........
+خب خب خب تو خواستی این سه مافیا رو بکشی ها
سوهو : تو دیگه کدوم خری هستی هااااا(داد)
_÷×*#تو اینجا چیکار میکنی
+یعنی تو منو نشناختی ها من همونم که بهش زنگ زدی و گفتی این سه
مافیا رو بکش
........
ویو ا.ت
تفنگشو دراورد و خواست بهم شلیک کنه که من جاخالی دادم زود تفنگشو از دستش گرفتم و انداختم اونور پسرا و دخترا داشتن با تعجب منو نگاه میکردن قشنگ ناکارش(دیگه ببخشید ادمینتون گشاده خودتون تصور کنین) کردم و در آخر چند تیر حرومش کردم با تفنگ
........
#یاااااا بیا دستمو باز کن (خنده)
+باشه باشه(خنده)
÷×_*یااااااا پس ما چی (لوس)
+صبور بودنم خوب چیزیه(خنده)
.........
ویو ادمین
همه به سمت عمارت حرکت کردن
.......
ویو کوک
پشمام ریخته بود اون چقدر حرفیه منو بیشتر عاشفش کرد به ساعت نگا کردم ساعت ۴ خوردیه صبح بود
........
ویو ا.ت ساعت ۴ خوردیه صبح بود رسیدیم عمارت خیلی خوابمون میومد هممون یک راست توی اتاق خودمون رفتیم خودم هنداختم رو تخت بدون ایتکه لباسامو عوض کنم تا چشامو روی هم گذاشتم رفتم
.......
ویو صبح
از خواب بیدار شدم ساعتو نگهه کردم چشمام از سر تعجب گرد شده بود ساعت ۳ بعد هز ظهر بود رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و از اتاق امدم بیرون رفتم پایین انگاز بقیه زود تر ز من بیدار شده بودن روی کاناپه نشته بودنو با خوراکی داشتن فیلم ترسناک مورد علاقم رو نگاه میکردن اخم کردم که چرا منو بیدار نکردن که منم باهاشون ببینم پس خواستم بترسونمشون یواشکی رفتم پشت مبل
..............
+جیییییغغغغغغ(شما تصور کنید که جیغ زدید )
*مامان جوننننن کمک جنننننن(جیغ و داد)
×یا ابلفضل(جیغ)
÷#(توی بغل هم )جیغغغغغ
_ تورو خدا شیر موزامو نخرو(جیغ)
+اسکلا منم
×÷_#*ببین چه انتقامی ازت میگیریم ا.ت خانم(اخم)
+یاااااا خب شما دوتا که میدونین این فیلم مورد علاقمه پس جرا بیدارم نکردین هااااا(داد)
÷#والا ا.ت خانم شما در خواب هفت پادشاه بودید
×خب بسه دیگه بریم غذا بخوریم من گشنمه
همه: اوکی
+(درحال غذا خوردن ) امشب بریم بار
÷#آره بریم دو ماهه نرفتیم
_×* اوکی
........
ویو شب
درحال لباس پوشیدن
+من اومدم
÷منم اومدم
#منم اومدم
*×_(توی ذهنشون) وادواک چرا این لباسای فاکینگ اینقدر بازه
_خوبه بریم(لبخند فیک)
رسیدیم بار که یهو...
که رفتم داخل و یک جا قایم شدم و داشتم به حرفاشون گوش میدادم ولی صدای اون مرده خیلی برام آشنا بود بعد از کلی فکر فهمیدم که اون همون مرده که خواست جیمین تهیونگ و کوک رو بکشم انگاری اسمش سوهو بود یک دعفه پریدم بیرون که همه از دیدنم چشاشون گرد شد
..........
+خب خب خب تو خواستی این سه مافیا رو بکشی ها
سوهو : تو دیگه کدوم خری هستی هااااا(داد)
_÷×*#تو اینجا چیکار میکنی
+یعنی تو منو نشناختی ها من همونم که بهش زنگ زدی و گفتی این سه
مافیا رو بکش
........
ویو ا.ت
تفنگشو دراورد و خواست بهم شلیک کنه که من جاخالی دادم زود تفنگشو از دستش گرفتم و انداختم اونور پسرا و دخترا داشتن با تعجب منو نگاه میکردن قشنگ ناکارش(دیگه ببخشید ادمینتون گشاده خودتون تصور کنین) کردم و در آخر چند تیر حرومش کردم با تفنگ
........
#یاااااا بیا دستمو باز کن (خنده)
+باشه باشه(خنده)
÷×_*یااااااا پس ما چی (لوس)
+صبور بودنم خوب چیزیه(خنده)
.........
ویو ادمین
همه به سمت عمارت حرکت کردن
.......
ویو کوک
پشمام ریخته بود اون چقدر حرفیه منو بیشتر عاشفش کرد به ساعت نگا کردم ساعت ۴ خوردیه صبح بود
........
ویو ا.ت ساعت ۴ خوردیه صبح بود رسیدیم عمارت خیلی خوابمون میومد هممون یک راست توی اتاق خودمون رفتیم خودم هنداختم رو تخت بدون ایتکه لباسامو عوض کنم تا چشامو روی هم گذاشتم رفتم
.......
ویو صبح
از خواب بیدار شدم ساعتو نگهه کردم چشمام از سر تعجب گرد شده بود ساعت ۳ بعد هز ظهر بود رفتم دستشویی کار های لازم رو انجام دادم و از اتاق امدم بیرون رفتم پایین انگاز بقیه زود تر ز من بیدار شده بودن روی کاناپه نشته بودنو با خوراکی داشتن فیلم ترسناک مورد علاقم رو نگاه میکردن اخم کردم که چرا منو بیدار نکردن که منم باهاشون ببینم پس خواستم بترسونمشون یواشکی رفتم پشت مبل
..............
+جیییییغغغغغغ(شما تصور کنید که جیغ زدید )
*مامان جوننننن کمک جنننننن(جیغ و داد)
×یا ابلفضل(جیغ)
÷#(توی بغل هم )جیغغغغغ
_ تورو خدا شیر موزامو نخرو(جیغ)
+اسکلا منم
×÷_#*ببین چه انتقامی ازت میگیریم ا.ت خانم(اخم)
+یاااااا خب شما دوتا که میدونین این فیلم مورد علاقمه پس جرا بیدارم نکردین هااااا(داد)
÷#والا ا.ت خانم شما در خواب هفت پادشاه بودید
×خب بسه دیگه بریم غذا بخوریم من گشنمه
همه: اوکی
+(درحال غذا خوردن ) امشب بریم بار
÷#آره بریم دو ماهه نرفتیم
_×* اوکی
........
ویو شب
درحال لباس پوشیدن
+من اومدم
÷منم اومدم
#منم اومدم
*×_(توی ذهنشون) وادواک چرا این لباسای فاکینگ اینقدر بازه
_خوبه بریم(لبخند فیک)
رسیدیم بار که یهو...
۱.۰k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.