خانه ات را باد برد

خانه ات را باد برد 
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موی منی ؟
مسخِ افیونیِ افسانه ی اصحابِ کدامین غاری ؟ 
در کدامین خوابی ؟ 
خواب در چشمِ تو ویرانیِ صد طایفه است...
تشت رسوایی دزدان امارت افتاد ...
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا....
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گیسوی مرا 
تا مبادا شبِ قحطی زده ی سفره ی ما 
مشتِ خالی ترا باز کند 
تا مبادا که ببینند همه
خوی ترا
موی مرا
من حجابم  نه حجابِ تنِ آزاده ی خود 
من حجابِ تنِ یغما زده و خوابِ توام
پشتِ این پرده ی پوسیده
تو در خوابی و من 
با همین زلفکِ ممنوعه ی خود
نردبانی به بلندای سحر می بافم 
تا برآرم خورشید...!

#عاشقانه
#خاص #خاصترین #دلنوشته #ستایش_قلب_سربی
#هیلا_صدیقی
دیدگاه ها (۰)

‌پُر ز بوسه می شوموقتی مرا در آغوش سرشار از عشقتپناه می دهیت...

‌آغوشت را باز کنتا طپش‌های تندِ قلبم  چنان به آتش بکشاندتار ...

جنون زلف هایت ؛ برده از من باز، بازی رابیا پایان بده مردانه ...

من خراب نگه نرگس شهلای توامبی خود از بادهٔ جام و می مینای تو...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط