دیروز که پنجره ی اتاقم باز بود قاصدکی آمد مهمانم شد


.
دیروز که پنجره ی اتاقم باز بود، قاصدکی آمدُ مهمانم شد...
بچه که بودم، مادربزرگ میگفت، قاصدک پیشِ هرکس که برود آرزویش برآورده میشود...
قاصدک را برداشتمُ تو را آرزو کردم!
بی هیچ مقدمه، درست عینِ شعر هایم آرزویت کردم!
آخ اگر بدانی آرزو کردنِ منُ نیامدنِ تو چقدر غمگین است...
تو را که آرزو کردم قاصدک خیس شد!
عرقِ شرم بود فکر کنم! عرق شرم میریخت که نمیتواند تو را بیاورد... قاصدک را رها کردمُ گفتم... بیخیال!
شاید این قاصدک هم میداند که چقدر دوستش داری!

#مریم_اسدی
دیدگاه ها (۱)

⚬...... پشت این تاکسی خطی ها، پشت این زرد و سبزهای از رمق ا...

⚫ چشمان توست که پاییز را می آراید یا که پاییز است چشمانت را ...

🍁 🍃 🍁 امروز داشتم به تو فکر می کردمیک نفر زد به درو گفتزود ب...

🍁 🍃 🍁 گفته بود اولینَ‌ش "من" هستم!باورش کردمافتخار هم میکردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط