⚫
⚫
.
دیروز که پنجره ی اتاقم باز بود، قاصدکی آمدُ مهمانم شد...
بچه که بودم، مادربزرگ میگفت، قاصدک پیشِ هرکس که برود آرزویش برآورده میشود...
قاصدک را برداشتمُ تو را آرزو کردم!
بی هیچ مقدمه، درست عینِ شعر هایم آرزویت کردم!
آخ اگر بدانی آرزو کردنِ منُ نیامدنِ تو چقدر غمگین است...
تو را که آرزو کردم قاصدک خیس شد!
عرقِ شرم بود فکر کنم! عرق شرم میریخت که نمیتواند تو را بیاورد... قاصدک را رها کردمُ گفتم... بیخیال!
شاید این قاصدک هم میداند که چقدر دوستش داری!
#مریم_اسدی
.
دیروز که پنجره ی اتاقم باز بود، قاصدکی آمدُ مهمانم شد...
بچه که بودم، مادربزرگ میگفت، قاصدک پیشِ هرکس که برود آرزویش برآورده میشود...
قاصدک را برداشتمُ تو را آرزو کردم!
بی هیچ مقدمه، درست عینِ شعر هایم آرزویت کردم!
آخ اگر بدانی آرزو کردنِ منُ نیامدنِ تو چقدر غمگین است...
تو را که آرزو کردم قاصدک خیس شد!
عرقِ شرم بود فکر کنم! عرق شرم میریخت که نمیتواند تو را بیاورد... قاصدک را رها کردمُ گفتم... بیخیال!
شاید این قاصدک هم میداند که چقدر دوستش داری!
#مریم_اسدی
۱.۲k
۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.