زیر آسمان پاریس
#زیر_آسمان_پاریس
پارت 9
(روز آخر مدرسه)
ویو کوک .
تو کلاس نشسته بودم و منتظر استاد بودم تا بیاد . تا بیاد داشتم تو افکار با خودم حرف میزدم واقعا باورم نمیشد روز آخر مدرسه ست و از امروز به بعد قرار نیست دوستامو ببینم و حتی تهیونگ چون نمی دونم برای ادامه تحصیل می خواد چیکار کنه ...
استاد آمد کلاس بعد از درس دادنش و مرور درسا داشت با هامون در مورد اینکه خیلی درس بخونیم و بازیگوشی نکنیم برای کنکور و بعد گفت خیلی دلم براتون تنگ میشه امید وارم به مقام های بالاتری برسید و از این چرت و پرتا ....
ویو ته .
بعد از تموم شدت حرفای استاد بچه ها وسایلشونو جمع کردن و از هم خدافظی کردند منم وسایلمو جمع کردمو به سمت ته رفتم .
ویو کوک .
دستی جلوی صورتم دیدم ته بود باهاش کمی حرف زدم گفت چرا این چند وقت نیامدی کافه بهش گفتم که داشتم برای کنکور آماده میشدم این چند وقت خیلی باهم رفت و آمد نداشتیم حس میکنم دیگه خودمونی نیستم ...
خیلی ناراحت بودم از اینکه قراره از این مدرسه بریم چون من تازه امسال با ته آشنا شدم و تازه خیلی داشتیم باهم خوب میشدیم ولی چه حیف........
@Teahjeon
پارت 9
(روز آخر مدرسه)
ویو کوک .
تو کلاس نشسته بودم و منتظر استاد بودم تا بیاد . تا بیاد داشتم تو افکار با خودم حرف میزدم واقعا باورم نمیشد روز آخر مدرسه ست و از امروز به بعد قرار نیست دوستامو ببینم و حتی تهیونگ چون نمی دونم برای ادامه تحصیل می خواد چیکار کنه ...
استاد آمد کلاس بعد از درس دادنش و مرور درسا داشت با هامون در مورد اینکه خیلی درس بخونیم و بازیگوشی نکنیم برای کنکور و بعد گفت خیلی دلم براتون تنگ میشه امید وارم به مقام های بالاتری برسید و از این چرت و پرتا ....
ویو ته .
بعد از تموم شدت حرفای استاد بچه ها وسایلشونو جمع کردن و از هم خدافظی کردند منم وسایلمو جمع کردمو به سمت ته رفتم .
ویو کوک .
دستی جلوی صورتم دیدم ته بود باهاش کمی حرف زدم گفت چرا این چند وقت نیامدی کافه بهش گفتم که داشتم برای کنکور آماده میشدم این چند وقت خیلی باهم رفت و آمد نداشتیم حس میکنم دیگه خودمونی نیستم ...
خیلی ناراحت بودم از اینکه قراره از این مدرسه بریم چون من تازه امسال با ته آشنا شدم و تازه خیلی داشتیم باهم خوب میشدیم ولی چه حیف........
@Teahjeon
۳.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.