🔴دلنوشته‌های برتر همراهان کانال عارفان مجاهـد👇

قسمت دوم:

۷ ماه بعد بود، انگار نشتی پیدا کرده بودم ، بهانه های امیر و بابا گفتن های حسین تمامی نداشت و نبودنَت را به رُخَم می‌کشید. امیر را که با هزار قربان صدقه خواباندم ، چندساعتی در آلبوم مان گشت زدم و قنج رفتم برای خنده هایَت ، اتفاقا قول و قرارهایت را هم مرور کردم که گفته بودی برمی‌گردی اما قلبم را پُر نکرد تا غَمَم را غرق کند! نشتی داشتم.. خاطراتِ باهم بودنمان از درز روح و تنم میریخت بیرون...

صبح روز جمعه، یک دسته بابونه در بغلم گرفتم ، در و دیوار خانه صدایَت را در جانم پخش می‌کند "تا برمی‌گردم به حسین بابا گفتن یاد بدی"، کتری قُل میزند و چای دَم می‌کِشَد، از وقتی رفتی چوب دارچین درونَش نَیَنداخته ام. هنوز نفس که می کِشم ته دماغم بوی یاس می‌دهد این خانه ، بوی نان تازه که هر صبح می‌گرفتی، کُت قهوه ای ات اما آویزِ آخرین رگال درِ کمد است، می‌شود گفت لابه لای پالتو و پیرهن های رزم و لباسِ سبزِ پاسداری ات…
حالا شش سال است که تو "عندَ رَبّهِم یُرزَقون"ی و من، پیراهن آبی ات را به نظاره نشسته ام، انگشترت را... کُت قهوه ای ات را... پلاک سوخته ات را...

برای آنکه بتوانم نَفَس کشیدنَت را لمس کنم باید پلک هایم را روی هم بِفِشارَم . مسیرِ بنیاد-گلزار را بروم تا حضورت بِنشینَد به استُخوانَم، گونه ام را که بر مزارت می‌گذارم ، قلبم جلا می‌گیرد ؛ انگار غمت مدتهاست غرق شده ! با انگشتانم روی خطوطِ "شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی" دست کشیده و یک بار دیگر مشق عشق می نویسم و مي‌گويم افتخارم این است دارُ ندارم، فدای خواهرِحسینِ فاطمه شده است! به رُخِ ماهِ شبِ چهارده ات که در چهارده خرداد آسمانی شد نگاه می‌کنم و می‌گویم "همسرشهیدم! لطفا همیشه همینقدر تَر و تازه باش"، من از پسِ نبودنت بر نمي آیَم…

#خدایاصبورم‌ڪن‌بہ‌لحظہ‌هایۍڪہ‌ندارمش

#دلنوشته
#سالگرد_شهید_طهماسبی
#عارفان_مجاهد
دیدگاه ها (۰)

خواهرم، سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت داده‌ام

روایتگری شهید جوینده از حضور شهید عباس دانشگر در حلب

🔴دلنوشته‌های برتر همراهان کانال عارفان مجاهـد

مکان و زمان شهادت #شهید_طهماسبی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط