pt

pt 13


سرنوشت★

میخواستن برن که یهو گوشی جونگکوک زنگ خورد

_سلامم‌عشقم‌چطوری دلم برات تنگ شده بود(با ذوق)

ویو یونا*
یعنی دوست دخترش اره دیگه حتما اصن به من چه

_باشه پس فردا میبینمت باییی

+دوست دخترت بود؟
_چطور؟
+اخه گفتی جدا شدی
_گفتم از میسو جدا شدم نگفتم که دوست دختر ندارم..
+برات ارزو دارم باهاش خوشبخت شی البته اکه حستون واقعیه(نه کیکه واگعی نیست‌)
_ممنون
+جونگکوککککککککککککک
_هااااااا چتههههههههههه
+بنگاههههههههههه
_وایی به کل یادم رفت بدو بپر تو ماشینننن
سریع با تمام سرعت رسیدیم
و یونا با بنگاه توافق کرد و تونست خونه خودشو بخره
+خونه مبله هست یا باید وسایل بخریم براش؟
بنگاه= نه لازم‌نیست براش چیزی بخرین خونه کاملا مبلست همه چی داره
+وایی خیالم راحت شد واقعا از آشنایی باهاتون خوشحال شدم
بنگاه= همچنین امیدوارم با همسرتون با خوشحالی داخلش زندگی کنید
+اون دوستمه من فعلا قصد ازدواج ندارم
_دقیقا
بنگاه=انگار یه اشتباه پیش اومده خیلی عذر میخوام
+اشکال نداره
_ما دیگه بریم یونا
_خدافظ
+خدافظ

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

pt 14سرنوشت★ویو یونا*+وایی اخیشششش اومدم خونه خودموایسا به م...

pt 15سرنوشت★حاضر شدم‌ و رفتم خونه سری دوییدم به سمت در چون‌ ...

pt۱۲سرنوشت★+گفتش که هتلشون بازه میتونم برم..+من دیگه رفع زحم...

pt 11سرنوشت★جونگکوک تک خنده ای زد+نمیشه حالا یکم آروم تر بری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط