pt

pt 11

سرنوشت★

جونگکوک تک خنده ای زد
+نمیشه حالا یکم آروم تر بری؟؟؟؟
+مگه دنبالت کردنن؟؟؟
_میتونی پیاده شیی...
+هوففف
رسیدیم خونه جونگکوک
_میتونی بری تو..
+اوهوم..
+بنظر میاد منطقه خوبیه میشه منو فردا ببری بنگاه که خونه بخرم؟
_تو این منطقه؟
+اوهوم
_باشه حالا تا فردا..
+پس میریم
_دختره لجباز
_حواسم نبود چرا وایسادی برو بشین..
+مرسی
+راستی دوست دخترت چیشد؟
_کدوم دوست دختر ؟
_من دوست دختر ندارم..
+میسو رو میگم ...
جونگکوک خندید و گفت(چرا شبیه کتاب فارسی نوشتم☠️🤡)
_اها منظورت اونه اون فقط یه دوست دختر تو بچگی بود که ازهم جدا شدیم دقیقا سال بعدی که تو از مدرسه رفتی..
+اها
گوشی یونا زنگ خورد..
(علامت کسی که زنگ زده ×)
×بفرمایید با هتل ما تماس گرفتید؟
+بله یه اتاق برای چندروز میخواستم
×حتما تشریف بیارید..
×متاسفم کسی اون موقع که شما زنگ زدید تو لابی نبود..
+اشکالی نداره.. من الان خودمو میرسونم
×خدانگهدار
_کی بود؟ چی گفت؟
+هتل بود...

ادامه دارد....

بچه ها ببخشید دیر پارت گذاشتم سرم شلوغ بود 😮‍💨🥲
دیدگاه ها (۴)

pt۱۲سرنوشت★+گفتش که هتلشون بازه میتونم برم..+من دیگه رفع زحم...

pt 13سرنوشت★میخواستن برن که یهو گوشی جونگکوک زنگ خورد_سلامم‌...

pt 10سرنوشت★جونگکوک زیرزیرکی خندید +خنده دارع؟؟؟؟؟_نه اصلا+ن...

pt 9سرنوشت★_از اینا بگذریم دختر چرا انقدر پیدا کردنت سخته؟؟+...

سناریو: (وقتی که....)معلم: بله...و از این به بعد من معلم ریا...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 4 " ویو جونگکوک : وقت...

قلدر مدرسه ( پارت ۳۳ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط