از دست تو در هر غزلم آه زیاد است

از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
یوسف شدنت را چه کنم...چاه زیاد است... دلتنگ تر از شازده ی کوچک قصه،
هستی و به سیارک من راه زیاد است... تنهایم و تنهایم و تنهایم و تنها...
همدم شده کم...آدم همراه زیاد است

تقدیر قشنگیست که در بازی شطرنج؛
آیینه به دستان تو ...و شاه زیاد است... امشب شب مهتابی آقای غزل هاست
تصویر تو در مردمکم....ماه زیاد است...! من شاعر چشمان قشنگت شدم اما
از دست تو در هر غزلم آه زیاد است.. ؟؟؟؟

دیدگاه ها (۳)

*ﻛﻤﯽ ﺷﺎﻋﺮ ﺷﻮ ﻭ ﯾﻚ ﺷﺐ ﻣﺮﺍ ﺷﻜﻞ ﻏﺰﻝ ﺑﻨﻮﯾﺲﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﻭﺻﻞ ﻣﻤﻜﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ...

.دلتنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدم عاشق نشدی لنگ نبودی ...

فقط انگار در این شهر، دلِ من دل نیست!کم رسیدست به رویام ... ...

. سینه ام این روزها بوی شقایق می دهدداغ از نوعی که من دیدم ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط