از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
از دست تو در هر غزلم آه زیاد است
یوسف شدنت را چه کنم...چاه زیاد است... دلتنگ تر از شازده ی کوچک قصه،
هستی و به سیارک من راه زیاد است... تنهایم و تنهایم و تنهایم و تنها...
همدم شده کم...آدم همراه زیاد است
تقدیر قشنگیست که در بازی شطرنج؛
آیینه به دستان تو ...و شاه زیاد است... امشب شب مهتابی آقای غزل هاست
تصویر تو در مردمکم....ماه زیاد است...! من شاعر چشمان قشنگت شدم اما
از دست تو در هر غزلم آه زیاد است.. ؟؟؟؟
یوسف شدنت را چه کنم...چاه زیاد است... دلتنگ تر از شازده ی کوچک قصه،
هستی و به سیارک من راه زیاد است... تنهایم و تنهایم و تنهایم و تنها...
همدم شده کم...آدم همراه زیاد است
تقدیر قشنگیست که در بازی شطرنج؛
آیینه به دستان تو ...و شاه زیاد است... امشب شب مهتابی آقای غزل هاست
تصویر تو در مردمکم....ماه زیاد است...! من شاعر چشمان قشنگت شدم اما
از دست تو در هر غزلم آه زیاد است.. ؟؟؟؟
۵۲۶
۱۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.