همین که رسیدیم ترانه دسته باباشوگرف وبااسراربه طرف استخرت

همین که رسیدیم ترانه دسته باباشوگرف وبااسراربه طرف استخرتوپ کشوندآقاکامبیزم دس یاسمینوگرفتورفتن
گوریل:الان میام
منم خودموزدم به نشنیدن ازسره جاش پاشدودورشدتوگوشیم بودم که یه چیزی صفحه گوشیروپوشوندسرموبالاآوردم که بادیدن پشمک انقدری ذوق کردم که محکم دستاموبهم کوبیدم ویه جیغه بنفش کشیدم عاشق پشمکم یادمه مامان بابام هروقت میخواستن قانعم کنن باپشمک باهام مامعله میکردن وهمیشه ام موفق میشدن
پشمکوزودازدستش کشیدم بیرون وباذوقوشوق ریزریزمیکندم ومیزاشتم دهنم
گوریل که باتعجب والبته یه لبخنده گشادنگام میکردیه لحظه لبخندش محوشد:معذرت میخام
واقعابادیدن پشمک ازدلم دراومده بودولی اخماموبرااذیت کردنش کردن توهم:مهم نیس
گوریل:ولی ناراحتیه توبرامن خیلی مهمه
من:اگه بودطوری رفتارنمیکردی که بشم
گوریل:دوس ندارم کس دیگه ایی بهت نگاکنه
من:منم کاری نکرده بودم که کسی بهم نگاکنه یانکنه فقدیکم شالم عقب بودکه عادیع
گوریل:من که گفتم ببخشید
من:منم گفتم که مهم نیس
بادیدن چهره ناراحتش دلم یه جوریی شد
من:ولی دیگه تکرارنشه هاااااا
گوریل:همچنین
من:چشماموگردکردازتعجب چقدتوپرویی اخه بچه
گوریل:دس پرورده ایم دیگه
یه نیشگون ازش گرفتم:بایدیه روزوقت بزارم اون زبونتوکوتاه کنما
گوریل:یه چشمک بهم زدبریم چرخوفلک
من:بازم دستام بهم کوبیدم بریم
گوریل:لپموکشیدعاشق این کودک درونتم که انقدفعاله
کفشاموپوشیدم وراه اوفتادیم گوریل رف بلیط بگیره بادوتابلیط برگش وسوارش شدیم یه چرخ وفلک گنده بودبانگاکردن بانشستن رویه صندلی دلم قلی ولی رف یه ترسی کله وجودموگرف یکی نیس بگه اخه مگه مرض داری
باحرکت کردنش یه آیت الکرسی خوندم وخودموسپردم به خدا
بعدازچن دوردیگه برام عادی شدحالایه آرامشه خاصی وجودموگرفته بودخواستم براچن لحظه ام شده فراموش کنم که کجامودارم چیکارمیکنم وکی ام دستمودوره بازویه گوریل قفل کردم وسرموروشونه اش گذاشتم
حالادیگه آرامشم چن برابرشده بودنمیدونم چراولی آرامشی که توکله عمرمم حسش نکرده بودم بعدازچن لحظه بوسه هایه ریزی روموهام میزد
بااین کارش لبخندی رویه لبام جاخشک کردن
نمیدونم چراولی دوس نداشتم تموم بشه دوس داشتم زمان وایسه وبدون هیچ نگرانی بدون هیچ خجالت وغروری تویه بغلش بمونه محکم بغلش کنم اونقدرمحکم که دیگه نتونم ولش کنم
ولی واسادن چرخ وفلک منوازرویاهام واون حس قشنگ بیرون کشیدهیچ کدوم ازسرجامون بلندنمیشدیم انگارهردودوس نداشتیم که این لحظه تموم بشه
دستموازدوره بازوشوبازکردم وازسرجام پاشدم ازچرخ وفلک پیاده شدیم وتاآلاچیقمون هیچ کدوم حرفی نزدیم:)
دیدگاه ها (۵)

گوریل وسایلایه کبابوآماده کردوروبه کامبیز:بسه دیگه خیلی نشست...

موقع مدرسه هاوامتحانات یادش بخیرمیدونم شعرمیگم ولی واقعایادش...

گوریل نشس وشروع کردیمگوریل روبه ترانه:جوجه دایش چطورهترانه ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط