ایستگاه صادقیه

_ایستگاه صادقیه _
اینجا آخر خط است
باید پیاده شوم
بروم سمت کرج
یا نقشه ای برای تهران بکشم
که کمتر سرفه کند
که پیراهن آبی اش را بیاندازم داخل دریاچه ی چیتگر
یک مشت و مال اساسی بدهم
که موهای سپید دماوند را
شانه کنم به سمت راست
شایدم به چپ
اصلا به همان سمت که تو شانه میزنی
ببخش که برف امسال مان کم بود
اگر نه مثل موهات می بافتمش.

می بینی عزیزم
هر وقت پای تو در میان است
رشته ی کار از دستمان در میرود
شاید برای همین است
که هیچ کس حواسش به تهران نیست
و از نقشه هایی که برایش می کشیم
فقط چند نسخه مانده برای فروش
توی همین ایستگاه های مترو.




#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۲۴)

جنگل و یک کلبه و گیتار، از این بیشتردستهایت توی دست یار، از ...

ای کـاش نریزد به هم آرامشِ روحت من‌بند دلم‌بر رگِ‌ اعصابِ‌تو...

بی تو شهرم قفس است ای همه آزادی منغم مرا همنفس است ای تو همه...

گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشودمثل یک قهوه که از تلخی آن ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط