فیک نامجون 🐨

فیک نامجون 🐨
پارت ده
______________
نامجون اومد طرفم و آروم گفت:
+یونا بس نبود ها...توام میخوای بری ....اصن کی بهت اجازه داده که بری
بعد بلند دادزد:
+هاااااااا
×خودم ..خودم اجازه دادم
+تو خیلی غلط کردی
بلندم کرد و انداختم رو کولش شروع کردم به مشت زدن بهش :
×ولم کن ...میخوام برم پیش دخترم ..نامجون ولم کن بزارم زمین ...بزارم زمین میخوام پیش یونام بمونم .
+ساکت شو
رسیدیم به خونه رفتیم تو بردم انداختم رو مبل نشست روبه روم
+چرا نمیفهمی که منم درد میکشم ها من حالم از تو بدتره........... اگه تو
هم بری من چیکار کنم تو تنها نقطه آرامش منی
از جاش بلند شد اومد طرفم خم شد رو صورتم
+ نه منو عذاب بده نه خودتو ...خب
پیشونیمو بوسید . و رفت طبقه بالا و با وسایلش برگشت
×چیکار میکنی تو این وضیعت داری کارای اون شرکت کوفتیو انجام میدی ارع
+نه میخوام سیستم اطلاعاتی باند سوجون و هک کنم .
×به چه دردی میخوره این کار ؟
+ باعث میشه عصبی بشه و بیاد دنبال اطلاعاتش وقتی که بیاد ....یه جا گیرش میندازمو....یه گلوله حرومش میکنم
بلند شدم رفتم طرفش
×نامجون
+بلع
× فق خودشو نکش
+ منظورت چیه
×بیا کل باندشو نابود کنیم
+.......
×نظرت چیه
+فکر خوبیه ...باشه ...اما اول باید یه نقشه بکشم
× باشه ....باشه
+برو یه ذره استراحت کن حالت خیلی بده
×نمیخوام
+لاقل برو روی مبل دراز بکش
×گفتم که نمیخوام....منم میخوام کمک کنم
+چجوری اون وقت
×مثل این که یادت رفته من کارم هک کردن بود هوم
+ن یادم نرفته ولی نمیخوام تو هک کنی ....تو چه سطحی بودی ؟
×کراکر