فیک شوگا
فیک شوگا
پارت۱
وقتی تو دعوا اشتباهی بهت میگه: دوست ندارم
"ات"
نگاهم دوباره کشیده شد سمت شوگا که داشت با اون دختره میرقصید..هیچ وقت فکرشم نمیکردم جلوی چشمام بهم خیانت کنه . دختره خودشو انداخت تو بغل شوگا . شوگاهم که چون نوشیدنی زیاد خورده بود تو حال خودش نبود ....دختره خودشو بیشتر نزدیک شوگا کرد و بوسیدش....با این حرکتش حالم بدتر شد ...دوس داشتم گریه کنم . تو افکار خودم غرق بودم که دستی رو ، رویه شونم حس کردم برگشتم دیدم یه پسره. گفت :
☆افتخار میدید خانم
حالا که شوگا داشت با اون دختره میرقصید و به من اهمیت نمیداد منم با این پسره می رقصم.
♡بله
دستمو گذاشتم تو دستشو شروع کردیم به رقصیدن .
داشتیم میرقصیدیم که سنگینی نگاهی رو حس کردم ...چشم چرخوندم که چشمم خورد به شوگا که داشت منو نگاه میکرد سرمو انداختم پایین تا بیشتر نگام نکنه آخه نگاهش خیلی ترسناک بود. سرمو بلند کردم که با این پسری که داشتم میرقصیدم آشنا بشم. که رنگ لباس پسره عوض شده بود . لباسش سفید بود چرا الان سیاه شده بیشتر سرمو بالا بردم تا ببینم چی شده که دیدم اونی که داشتم باهاش میرقصیدم شوگا بود!!!! از لای دندوناش غرید :
+خوش میگذره مین ات
♡تو....تو اینجا چیکار میکنی؟
+من اینجا چیکار میکنم آره...هه ..باید بگم تو داری چه غلطی میکنی (عصبانی)
♡به تو چه
+ چی گفتی ؟...به من چه ارع (عصبانی)
دستمو گرفت و کشید رفتیم بیرون ...کوبیدم به دیوار:
+مثل این که زیاد باهات خوب بودم ارع.
♡ولم کن
+ولت کنم....ولت کنم که بری دوباره پیش همون پسره که باهاش میرقصیدی...هوم.
♡ارع اصن توروسننه مگه وقتی تو خیانت میکردی من کاری کردم ....هوم.
+چی میگی کی خیانت کرده ....مثل این که زیاد نوشیدنی خوردی مست شدی به عقلت فشار اومده.
پارت۱
وقتی تو دعوا اشتباهی بهت میگه: دوست ندارم
"ات"
نگاهم دوباره کشیده شد سمت شوگا که داشت با اون دختره میرقصید..هیچ وقت فکرشم نمیکردم جلوی چشمام بهم خیانت کنه . دختره خودشو انداخت تو بغل شوگا . شوگاهم که چون نوشیدنی زیاد خورده بود تو حال خودش نبود ....دختره خودشو بیشتر نزدیک شوگا کرد و بوسیدش....با این حرکتش حالم بدتر شد ...دوس داشتم گریه کنم . تو افکار خودم غرق بودم که دستی رو ، رویه شونم حس کردم برگشتم دیدم یه پسره. گفت :
☆افتخار میدید خانم
حالا که شوگا داشت با اون دختره میرقصید و به من اهمیت نمیداد منم با این پسره می رقصم.
♡بله
دستمو گذاشتم تو دستشو شروع کردیم به رقصیدن .
داشتیم میرقصیدیم که سنگینی نگاهی رو حس کردم ...چشم چرخوندم که چشمم خورد به شوگا که داشت منو نگاه میکرد سرمو انداختم پایین تا بیشتر نگام نکنه آخه نگاهش خیلی ترسناک بود. سرمو بلند کردم که با این پسری که داشتم میرقصیدم آشنا بشم. که رنگ لباس پسره عوض شده بود . لباسش سفید بود چرا الان سیاه شده بیشتر سرمو بالا بردم تا ببینم چی شده که دیدم اونی که داشتم باهاش میرقصیدم شوگا بود!!!! از لای دندوناش غرید :
+خوش میگذره مین ات
♡تو....تو اینجا چیکار میکنی؟
+من اینجا چیکار میکنم آره...هه ..باید بگم تو داری چه غلطی میکنی (عصبانی)
♡به تو چه
+ چی گفتی ؟...به من چه ارع (عصبانی)
دستمو گرفت و کشید رفتیم بیرون ...کوبیدم به دیوار:
+مثل این که زیاد باهات خوب بودم ارع.
♡ولم کن
+ولت کنم....ولت کنم که بری دوباره پیش همون پسره که باهاش میرقصیدی...هوم.
♡ارع اصن توروسننه مگه وقتی تو خیانت میکردی من کاری کردم ....هوم.
+چی میگی کی خیانت کرده ....مثل این که زیاد نوشیدنی خوردی مست شدی به عقلت فشار اومده.
۱۱.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.