غمانه
#غمانه
نیشخندی تلخ و ناگزیر
بر لبخنده ای که
چشمان بی دل و جان را
به شادکامی
تعبیر می کند
(چهره های سرخ و برافروخته از هزاران سیلی
در خلوتگاه دل)
تا مردمان همه
نیکبختی و سعادت دروغینت را
به حسرت و حسادت درنگرند
آری
که هر از گاهی نیز
نوشداروی زخمه های حادثه ای
بدان هنگام فرا دست آید
که سهراب از پای درافتاده را
علاجی نیست و نه حاصلی
مگر سیلواره های اشک و خون
بر جبین اسطوره ای پایمردی و شرف
واحسرتا
و دریغا
از رنجی چنان بزرگ و بسیار
که توان اعترافش را
با مومن ترین کسانت نیز
ناممکن می نماید.
.
به دورانی که
پاک ترین عشق انسانی
در قاموس فرسوده ی سنت ها و قوانین
به معنای
جنایتی گذشت ناپذیر است.
و من
با (خنجی) مانده بر دل
در ناخودآگاه جانم
ملعون و عاصی
جان سپار عشقی شیرینم
دیوانه ی حضور همیشه «آنم»
که جز به رویایی گذرا
از «آنم» نبوده و نیز
نخواهد بود.
جوان بانویی بزرگ اندیش
که یگانه شایسته ی تخیلات من
و تنها بایسته ی وجود من است.
به لبخند سخت و دشوارم نگاه کن
تا اشک های پنهانم را
ببینی
ای نامهربان ترین عزیز!
و ای بیگانه ترین آشنای جان من!
#ابراهیم_منصفی #رامی-جنوب
نیشخندی تلخ و ناگزیر
بر لبخنده ای که
چشمان بی دل و جان را
به شادکامی
تعبیر می کند
(چهره های سرخ و برافروخته از هزاران سیلی
در خلوتگاه دل)
تا مردمان همه
نیکبختی و سعادت دروغینت را
به حسرت و حسادت درنگرند
آری
که هر از گاهی نیز
نوشداروی زخمه های حادثه ای
بدان هنگام فرا دست آید
که سهراب از پای درافتاده را
علاجی نیست و نه حاصلی
مگر سیلواره های اشک و خون
بر جبین اسطوره ای پایمردی و شرف
واحسرتا
و دریغا
از رنجی چنان بزرگ و بسیار
که توان اعترافش را
با مومن ترین کسانت نیز
ناممکن می نماید.
.
به دورانی که
پاک ترین عشق انسانی
در قاموس فرسوده ی سنت ها و قوانین
به معنای
جنایتی گذشت ناپذیر است.
و من
با (خنجی) مانده بر دل
در ناخودآگاه جانم
ملعون و عاصی
جان سپار عشقی شیرینم
دیوانه ی حضور همیشه «آنم»
که جز به رویایی گذرا
از «آنم» نبوده و نیز
نخواهد بود.
جوان بانویی بزرگ اندیش
که یگانه شایسته ی تخیلات من
و تنها بایسته ی وجود من است.
به لبخند سخت و دشوارم نگاه کن
تا اشک های پنهانم را
ببینی
ای نامهربان ترین عزیز!
و ای بیگانه ترین آشنای جان من!
#ابراهیم_منصفی #رامی-جنوب
۷۴.۲k
۰۹ خرداد ۱۳۹۹