زرتشنامه...
#زرتشنامه...
حیوانی در من خفته است
حیوانی به هیئت انسانی
در من خفته است.
بد ذاتی ،
دد خویی ،
اهریمن صفتی
با چهره یی هم سیمای من ،
مرا به نادرستی و گناه
می فریبد ،
مرا وسوسه میکند ،
مرا به زعم خویش بر می انگیزد
به تازیانه ی خشمی دیوانه وار
در خود فرو می نشانمش .
رگبار ملعنت فرو می بارم بر سرش ،
خونین و مالانش می کنم
در انزجار خویش ،
امّــا شبح گونه می خندد
در زخم و خون و آماس
قهقهه میزند .
و در سیاهی محتوم
به اختفا میگریزد .
انسانی در من بیدار است
فرشته یی به هیئت انسانی
در من بیدار است .
با دستانش
مرا به خوبی ها
فرا می خواند ،
و با نگاهش
نا آرامی هایم را
پایان می بخشد .
آنک
برادری توأمان ،
خواهری همزاد ،
همصدائی
که در من
حضور خوشایند عشق و ابدیـّت است .
جان جهان
در من میشکوفد ،
و با گلواژه ی انسان
سرود شادمانی
سر آغاز هستی من میشود...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب
#جزیره قشم #جزایر ناز
حیوانی در من خفته است
حیوانی به هیئت انسانی
در من خفته است.
بد ذاتی ،
دد خویی ،
اهریمن صفتی
با چهره یی هم سیمای من ،
مرا به نادرستی و گناه
می فریبد ،
مرا وسوسه میکند ،
مرا به زعم خویش بر می انگیزد
به تازیانه ی خشمی دیوانه وار
در خود فرو می نشانمش .
رگبار ملعنت فرو می بارم بر سرش ،
خونین و مالانش می کنم
در انزجار خویش ،
امّــا شبح گونه می خندد
در زخم و خون و آماس
قهقهه میزند .
و در سیاهی محتوم
به اختفا میگریزد .
انسانی در من بیدار است
فرشته یی به هیئت انسانی
در من بیدار است .
با دستانش
مرا به خوبی ها
فرا می خواند ،
و با نگاهش
نا آرامی هایم را
پایان می بخشد .
آنک
برادری توأمان ،
خواهری همزاد ،
همصدائی
که در من
حضور خوشایند عشق و ابدیـّت است .
جان جهان
در من میشکوفد ،
و با گلواژه ی انسان
سرود شادمانی
سر آغاز هستی من میشود...
#ابراهیم_منصفی #رامی_جنوب
#جزیره قشم #جزایر ناز
۶۴.۲k
۱۳ خرداد ۱۳۹۹