شعر و شاعری را بی خیال

شعر و شاعری را بی خیال
این بار که به دنیا آمدم ...
گره ی روسری ات می شوم
من هی ...
و به هر بهانه ای
خودم را وا می کنم از سرت
و تو محکمتر از قبل ...
گره ام میزنی پیش خودت.

#حمیدجدیدی

🍁 🍂 🍁 🍂 🍁 '
دیدگاه ها (۱)

تو روسری به سرت بود و زیـر لب‌ گفتمچقـــدر آبیِ دریــــا به ...

کافر نکند آنچه تو کردی حذر از "تو"..#وحشی_بافقی

فکر می کردم پنجره احساس ندارد......اما هنگامی که شیشه پنحره ...

‍این روزها عجیب دل تنگ می شوم و من این دلتنگی را عاشقانه به ...

فیلیکس: چیییییییییی؟؟؟؟( چشماش خون شد)ات: هی اروم باش همین ک...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط