فکر می کردم پنجره احساس ندارد

فکر می کردم پنجره احساس ندارد......
اما هنگامی که شیشه پنحره اتاقم بخار کرده بود.....
روی آن اسمت را نوشتم ...
وآنگاه اشگ از شیشه جاری شد....
دیدگاه ها (۱)

کافر نکند آنچه تو کردی حذر از "تو"..#وحشی_بافقی

شعر و شاعری را بی خیالاین بار که به دنیا آمدم ...گره ی روسری...

یادتچه گرد و خاکی به پا کرده در دلمانگار هزار هزاراسبِ وحشید...

📍 پارت ۲: نگاه از پشت شیشه📍 ویو: جونگ‌کوک 📍 حس غالب: «اخراج...

ورق روشن وقت

ازدواج اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط