مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

Monarchy part : last (61)

لبخند میزنم و دستم را به سمتش دراز می کنم و او به آرامی آن را می گیرد و می بوسد
سپس چشمان من با چشمان تهیونگ برخورد میکند او با هیچ چیز جز عشق در چشمانش به من نگاه نمیکند من کلمات متشکرم را به زبان میآورم و او با تکان سر جواب میدهد: "خوش آمدی" به انتهای راهرو میرسیم و پدرم روی گونه ام بوسه می زند او دستم را روی دست تهیونگ میگذارد و من را میدهد
_ سلام نور من باید بگویم که شما جذاب به نظر می رسید
چشمک می زند
از تعریف ممنونم سرخ میشوم ما در مقابل کسی می ایستیم که ما را به عنوان زن و شوهر و همچنین پادشاه و ملکه تلفظ می کند
پس از پایان مراسم همه مهمانان برای غذا و رقص در سالن رقص جمع شدند با شکم های پر من و ‌تهیونگ اولین رقص را رهبری میکنیم و سپس بقیه به آن می پیوندند در حین رقص، آنها حلقه ای دور ما تشکیل میدهند
به تهیونگ نگاه میکنم که از پایین به من نگاه می کند. چی؟ آهسته و خندان میپرسم او شانه هایش را بالا می اندازد
_ دوستت دارم همسرم
به اسمش لبخند میزنم
+ من هم دوستت دارم شوهرم
ما تکیه میدهیم و در یک بوسه عاشقانه شریک می شویم
The and

سلام خوشگلای اینم از پارت پایانی رمان سلطنت امیدوارم که خوشتون اومده باشه ممنونم از کسانی که تا پایان رمان همراهی کردن
دیدگاه ها (۵)

نظرتون رو درباره رمان سلطنت بهم بگید خوشحال میشم نظراتون رو ...

Monarchy part : ۶۰

Monarchy part : 59

پارت 3

شاخه نباتم💙🫂🖇من چه میدانستم بودنت این همه حال خوش دارد. نمید...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط