My Brother
پارت7
الکس: اون موقع ها که باهم دبیرستانی بودیم باهم خیلی صمیمی بودیم ولی یروز جیهوپ از مینجی دوست دخترم خواست تا بیاد بالا پشته بوم بعد از نیم ساعت مینجی از بالای پشته بوم مدرسه افتاد پایین و مرد اون یه قاتله
جونگکوک: جیهوپ همچین ادمی نیست
جیهوپ الکس تا حالا ماجرا رو از زبون من شنیدی؟
الکس:.....
(فلش بک به 13 ساله پیش )
جیهوپ: من ازش خواستم بیاد بالا پشته بوم چون ما دنسرای مدرسه بودیم بالا پشته بوم یه مکان راحت برای تمرین من مینجی میا وفلیکس بود ما میخواستیم اون روز برای جشواره اماده بشیم
مینجی زود تر از همه ما رفت منم رفتم بالا پشته بوم دیدم مینجی لبه پشته بوم وایساد
جیهوپ: هییی مینجی اونجا چیکار میکنی بیا پایین خطر ناکه(بلند)
مینجی: خدا حافظ جیهوپ
و خودشو پرت کرد پایین من سریع دویدم تا بگیرمش ولی نشد شماها هم که منو بالا دیدین فکر کردین من انداختمش پایین
(فلش بک به حال)
الکس: دارییی مثل سگ دروغ میگیییی (عربدههه)(با پسرم درست حرف بزن هوییی)
الکس سریع تفنگش رو در اورد و گرفت سمت جینهو
الکس: با خواهرت خداحافظی کن جی.... هوپ
ویو ادمین
الکس شلیک کرد بدن بی جون دخترک افتاد روی زمین.. همون لحظه بود که پلیسا ریختن سره الکس و دستیاراش و اونا رو دستگیر کردن
جیهوپ سریع دوید سمت خواهر کوچولوش که الان بی جون روی زمین خوابیده بود سریع بغلش کرد
جیهوپ: جینهو جینهو ابجی کوچولوم سیع کن نخوابی باشهه
اعضا همه دور جیهوپ و خواهرش جمع شده بودن... امبولانس سریع رسید و جینهو رو بردن بیمارستان
سریع بردنش اتاق عمل جیهوپ و اعضا ناراحت بیرون نشسته بودن که جیهوپ گفت: پسرا کدومتون با پلیس تماس گرفته بود؟(صدای گرفته)
نامجون: من گرفتم چون میدونستم ممکنه خطر ناک باشه و جونمون تو خطر بیوفته قبل از حرکت تماس گرفتم...
جیهوپ: ممنونم..
ویو جیمین
نزدیک 6 ساعت بود که جینهو رو برده بودن اتاق عمل جیهوپ خیلی بیقراری میکرد و نگران بود ماهم نگران بودیم... همه با نگرانی یجا نشسته بودیم که یهوو......
شرط نمیزارم😒
نظر سنجی
اخر این فیک خوب تموم شه یا ناراحت کننده
الکس: اون موقع ها که باهم دبیرستانی بودیم باهم خیلی صمیمی بودیم ولی یروز جیهوپ از مینجی دوست دخترم خواست تا بیاد بالا پشته بوم بعد از نیم ساعت مینجی از بالای پشته بوم مدرسه افتاد پایین و مرد اون یه قاتله
جونگکوک: جیهوپ همچین ادمی نیست
جیهوپ الکس تا حالا ماجرا رو از زبون من شنیدی؟
الکس:.....
(فلش بک به 13 ساله پیش )
جیهوپ: من ازش خواستم بیاد بالا پشته بوم چون ما دنسرای مدرسه بودیم بالا پشته بوم یه مکان راحت برای تمرین من مینجی میا وفلیکس بود ما میخواستیم اون روز برای جشواره اماده بشیم
مینجی زود تر از همه ما رفت منم رفتم بالا پشته بوم دیدم مینجی لبه پشته بوم وایساد
جیهوپ: هییی مینجی اونجا چیکار میکنی بیا پایین خطر ناکه(بلند)
مینجی: خدا حافظ جیهوپ
و خودشو پرت کرد پایین من سریع دویدم تا بگیرمش ولی نشد شماها هم که منو بالا دیدین فکر کردین من انداختمش پایین
(فلش بک به حال)
الکس: دارییی مثل سگ دروغ میگیییی (عربدههه)(با پسرم درست حرف بزن هوییی)
الکس سریع تفنگش رو در اورد و گرفت سمت جینهو
الکس: با خواهرت خداحافظی کن جی.... هوپ
ویو ادمین
الکس شلیک کرد بدن بی جون دخترک افتاد روی زمین.. همون لحظه بود که پلیسا ریختن سره الکس و دستیاراش و اونا رو دستگیر کردن
جیهوپ سریع دوید سمت خواهر کوچولوش که الان بی جون روی زمین خوابیده بود سریع بغلش کرد
جیهوپ: جینهو جینهو ابجی کوچولوم سیع کن نخوابی باشهه
اعضا همه دور جیهوپ و خواهرش جمع شده بودن... امبولانس سریع رسید و جینهو رو بردن بیمارستان
سریع بردنش اتاق عمل جیهوپ و اعضا ناراحت بیرون نشسته بودن که جیهوپ گفت: پسرا کدومتون با پلیس تماس گرفته بود؟(صدای گرفته)
نامجون: من گرفتم چون میدونستم ممکنه خطر ناک باشه و جونمون تو خطر بیوفته قبل از حرکت تماس گرفتم...
جیهوپ: ممنونم..
ویو جیمین
نزدیک 6 ساعت بود که جینهو رو برده بودن اتاق عمل جیهوپ خیلی بیقراری میکرد و نگران بود ماهم نگران بودیم... همه با نگرانی یجا نشسته بودیم که یهوو......
شرط نمیزارم😒
نظر سنجی
اخر این فیک خوب تموم شه یا ناراحت کننده
۱۳.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.