گفته بودم بهت از شبهایی که صبح میشه و اون صبح دیگه نه

گفته بودم بهت؟ از شب‌هایی که صبح می‌شه و اون صبح، دیگه نه تو‌ اون آدم قبلی نه دنیا اون دنیای قبل. شب‌های بی سرانجامی که به صبح می‌رسه.و برای من شب‌های این چنینی عجیب‌ترینن. چشم باز می‌کنم و از خودم می‌پرسم چه طور شد دووم آوردی؟ چه طور شد با این درد عمیقت خواستی دوباره بخندی؟ اصلا بذار رک و راست باشیم، چه طور شد خواستی دردت رو پشت خنده‌هات قایم کنی؟ جواب؟ چون می‌خواستم زندگی کنم هنوز. زندگی ارزشش رو داره، زندگی با این دردهای عجیب و حتی گاهی شیرینش، ارزشش رو داره.
دیدگاه ها (۱)

بهش گفتم اگه یه روزی، یه روز دور؛ یه وقتی که من نبودم، یعنی ...

همیشه‌ گوشه‌ی دلم موند که بتونم قبل رفتنم با آدم‌ها خداحافظی...

اینجا #کاشان حوالی سوم اردیبهشت.

جوجه ها👩‍👧‍👧

واییی بچه هااا کلاسمونو عوض کردن اصلا خیلی حس خفگی داره اصلا...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۴

من کااااااملا این مسئله رو تایید می کنم !!و از این بالاترشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط