گفته بودم بهت از شبهایی که صبح میشه و اون صبح دیگه نه
گفته بودم بهت؟ از شبهایی که صبح میشه و اون صبح، دیگه نه تو اون آدم قبلی نه دنیا اون دنیای قبل. شبهای بی سرانجامی که به صبح میرسه.و برای من شبهای این چنینی عجیبترینن. چشم باز میکنم و از خودم میپرسم چه طور شد دووم آوردی؟ چه طور شد با این درد عمیقت خواستی دوباره بخندی؟ اصلا بذار رک و راست باشیم، چه طور شد خواستی دردت رو پشت خندههات قایم کنی؟ جواب؟ چون میخواستم زندگی کنم هنوز. زندگی ارزشش رو داره، زندگی با این دردهای عجیب و حتی گاهی شیرینش، ارزشش رو داره.
- ۶.۴k
- ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط