Living white you
Living white you
Pt. 1
پسرک خوشحال بود که تونسته اون دختر رو بدست بیاره. روی تخت نشسته بود. جام شراب رو به لب گرفت و سر کشید. هیچ توجهی به دختر 15 ساله ای که جلوش نشسته بود نداشت. با تکان دادن انگشتش بادیگارد هاش رو از اتاق بیرون کرد. جام شراب رو گذاشت رو میز. رفت جلوی دخترک زانو زد و لب زد...
-دیدی؟ دیدی بدستت آوردم؟
+کثا. فت. ولم کن برم. خانواده ام رو کشتی برات کافی نبود؟(گریه)
_کوچولو. هدف اصلی من تو بودی.
+من... من به چه درد تو میخورم؟
_ میفهمی.(پوزخند)
و رفت بیرون.دخترک از جاش پاشد و رفت سمت روشویی. دست هاش پر خون بود. خون پدر و مادرش. وقتی اون ها رو در آغوش گرفته بود و گریه میکرد، خونی شد. ات نمیدونست چجوری باید با این شرایط کنار بیاد.
ویو جیمین.
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم که
کوک اومد سمتم و گفت.
=هیونگ. چرا اون زن و مرد رو کشتی؟
_ به من بدهکار بودن. بدهی هاشون رو نداد. خب.. منم کشتمشون. برا انتقام.
=خب. دخترشون به چه دردت میخوره. مگه انتقام نگرفتی؟
_ههه (خنده) تو تازه کاری. بدهی هاشون زیاد بود. خیلی زیاد. خب دخترشون به جا بدهی برا من. حالا هم برو مزاحم من نشو. برو پیش بقیه.
ات ویو.
حالم خوب نبود. من... فقط ۱۵ ساله بودم. اون لعنتی پدر و مادرم رو گرفت. داشتم گریه میکردم که احساس خیسی در قسمت پایین بدنم کردم. نگاهی انداختم که دیدم پر خون شدم. شروع کردم به جیغ کشیدن و فریاد زدن. که یهو در باز شد......
ادامه دارد....
شرایط
لایک ۱۰❤
کامنت۱٠💌
Pt. 1
پسرک خوشحال بود که تونسته اون دختر رو بدست بیاره. روی تخت نشسته بود. جام شراب رو به لب گرفت و سر کشید. هیچ توجهی به دختر 15 ساله ای که جلوش نشسته بود نداشت. با تکان دادن انگشتش بادیگارد هاش رو از اتاق بیرون کرد. جام شراب رو گذاشت رو میز. رفت جلوی دخترک زانو زد و لب زد...
-دیدی؟ دیدی بدستت آوردم؟
+کثا. فت. ولم کن برم. خانواده ام رو کشتی برات کافی نبود؟(گریه)
_کوچولو. هدف اصلی من تو بودی.
+من... من به چه درد تو میخورم؟
_ میفهمی.(پوزخند)
و رفت بیرون.دخترک از جاش پاشد و رفت سمت روشویی. دست هاش پر خون بود. خون پدر و مادرش. وقتی اون ها رو در آغوش گرفته بود و گریه میکرد، خونی شد. ات نمیدونست چجوری باید با این شرایط کنار بیاد.
ویو جیمین.
رفتم رو کاناپه دراز کشیدم که
کوک اومد سمتم و گفت.
=هیونگ. چرا اون زن و مرد رو کشتی؟
_ به من بدهکار بودن. بدهی هاشون رو نداد. خب.. منم کشتمشون. برا انتقام.
=خب. دخترشون به چه دردت میخوره. مگه انتقام نگرفتی؟
_ههه (خنده) تو تازه کاری. بدهی هاشون زیاد بود. خیلی زیاد. خب دخترشون به جا بدهی برا من. حالا هم برو مزاحم من نشو. برو پیش بقیه.
ات ویو.
حالم خوب نبود. من... فقط ۱۵ ساله بودم. اون لعنتی پدر و مادرم رو گرفت. داشتم گریه میکردم که احساس خیسی در قسمت پایین بدنم کردم. نگاهی انداختم که دیدم پر خون شدم. شروع کردم به جیغ کشیدن و فریاد زدن. که یهو در باز شد......
ادامه دارد....
شرایط
لایک ۱۰❤
کامنت۱٠💌
- ۳.۵k
- ۲۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط