گفت از دردات بگو

گفت از دردات بگو_
سکوت کردم_
گفت لطفا بگو من با بقیه فرق دارم چون زندگی منو ساخته و تحملم رفته بالا و سرد و گرمه زندگی رو چشیدم و همیشه یه راهی دارم واسه آروم کردن_
منم از دردام گفتم_
نمیدونم چرا از فرداش افسرده شد و دیگه از زندگی خودش هم کنار کشید_
الان با هم دیگه سیگار میکشیم_
میشینیم روی یه صندلی و توپ بازی بچه ها رو میبینیم_
گاهی هم والدینشون میان بچه هاشون رو میبرن_
راستی شما هم گاهی یادتون میره که مریضید؟_
ع میم + ح میم
دیدگاه ها (۷)

خیلی جالبه همش توی اوج عصبانیت میگم: وقتی از دنیا رفتی بم خب...

صبح بود،لباس پوشیدم تا برم سیگار بخرم،مامانم صدای منو شنید ک...

این یه حماسس حرفایی که میکنه شارژت ممکنه این وسط رد بده مغزت...

زنده باد حاشیه_اونیکه شکست داد تا غرور طرفشو ببینه_تا موقع ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط