از ناوک خیال تو زخمیست باورم

از ناوک خیال تو زخمیست باورم‌
بنگر ستیغ عشق چه آورده بر سرم

من در تب توام ، تو پرستار دیگری
درگیر این معامله ی نابرابرم

بعد از فراق تو به خدا پشت کرده ام
ای آنکه با تو مشرکم و بی تو کافرم‌

بعد از تو زندگی به دل من وفا نکرد
درگیر جزر و مدّ نفس های آخرم

ای روح روزهای تباهم ، معاد کن
شاید به کفر دین تو ایمان بیاورم

در چشم هات ناسخ و منسوخ دیده ام
والله از بُتان دروغت ، خدا ترم

در اوج لحظه های غریبانه دلم
حتی پناه بر تو ز دست تو می برم
#مرتضی_شاکری
دیدگاه ها (۱)

مطلع طالعم از بس که دژم بود و حزینغزل زندگی ام تلخ و اسف آلو...

وقــــتــــی تــــنــــم عــــطــــر تــــنــــت را دوســــت...

پر از غرورم و زیبا ولی غم‌انگیزم درست مثل درختان فصل پاییزمم...

گرچه ما با همه هستیم، کسی با ما نیست هیچ کس بیشتر از آینه ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط