پارت ۳۱
#کوکی
سرم درد میکرد بخاطر گریه بود،بلند شدم نشستم
♡:کجا میری؟
◇:میرم پیش نییانگ بخوابم اونم خسته بود،احتمالا هوسوک بیاد اینجا
♡:خب نرو همینجا بخواب،نمیخورمت که،درضمن دلم نمیخواد دوباره هوسوک بیاد کرم بریزه بهم...نرو
ریز خندید که بعد چنوقت چال لپشو دیدم و دلم ضعف رف،اومد نشست کنارم
♡:خیلی منو ترسوند...
نزاشت حرفمو کامل کنم و دستامو گرفت
◇:ببین همهچی تموم شد دیگه...معذرت میخوام...بهش فکر نکن...تموم شد رفت
♡:ولی خودتم خوب میدونی بار اولت نیس..هردفعه سعی میکنی به خودت اسیب بزنی بعد میگی ببخشید...دستاتو نگاه کن اخه...رسما میخوای منو از این دیوونه تر کنی
◇:حق باتوعه ولی این دفعه فرق میکنه(سرشو انداخت پایین)..الان تو هستی...پیشمی
♡:چه فرقی من قبلام بودم..کنارت بودم...من همون ادمم توم همون ادم
◇:وااای کوکی خیلی گیجی،خب الان توام منو دوس داری این خودش یه اتفاق مهمه خودش یه امید زندگیه..درضمن من دیگه اون ادم نیسم من الان همه فکرم اینه که کنارت باشم ( با داد)
چن ثانیه با چشای گرد نگاش کردم بعد جفتمون زدیم زیر خنده
♡:باشه عشقم اروم باش..اصلا من ساکت شدم ببخشید
با سر کج داشت نگام میکرد♡:چیه؟!
َ◇:تو به من چی گفتی؟!♡:عشقم;-)
لبخند دندون نمایی زد که دستامو باز کردم و اومد بغلم و دستشو دورم حلقه کردم:)
خیلی خوشگل شده بود،یه بلوز استین بلند خیلی گشاد زرد که تا بالای زانوهاش بود بدون شلوار موهاشم گوجه ای بسته بود و دورش ربان زرد پیچیده بود،با یه رژ کمرنگ مات،،دراز کشید که رفتم بغلش کردمو گونشو بوسیدم، خودشو تو بغلم جاکرد و دستشو روی سینم گذاشت شروع کردم به نوازش موهاش که نفهمیدم کی خوابم برد
#تهیونگ
ناهارمون که خوردیم با جیمین رفتیم یجایی وبرگشتیم که دیدم مینجی نیس
☆:مینجی کو؟!
¤:یه سلامی چیزی بده بعدا-_-
☆:سلام به همه دوستان عزیزم،یه سوال دارم دوستان غایب کجا هستند؟! الان خوبه؟؟؟
¤:افرین الان خوب شد ادب داشته باش(همه زدن زیر خنده)هوسوک و نییانگ که رفتن بخوابن کوکیم که رفت دنبال کایلا محو شده نیومده هنوز مینجیم لب رودخونه نشسته رو اون سنگ بزرگه
☆:اوکی مرسی،فعلا بچه ها
رفتم پیش مینجی که دیدم پاهاشو گذاشته تو اب و داره اهنگ گوش میده
ادامه پارت بعد🌸😻
سرم درد میکرد بخاطر گریه بود،بلند شدم نشستم
♡:کجا میری؟
◇:میرم پیش نییانگ بخوابم اونم خسته بود،احتمالا هوسوک بیاد اینجا
♡:خب نرو همینجا بخواب،نمیخورمت که،درضمن دلم نمیخواد دوباره هوسوک بیاد کرم بریزه بهم...نرو
ریز خندید که بعد چنوقت چال لپشو دیدم و دلم ضعف رف،اومد نشست کنارم
♡:خیلی منو ترسوند...
نزاشت حرفمو کامل کنم و دستامو گرفت
◇:ببین همهچی تموم شد دیگه...معذرت میخوام...بهش فکر نکن...تموم شد رفت
♡:ولی خودتم خوب میدونی بار اولت نیس..هردفعه سعی میکنی به خودت اسیب بزنی بعد میگی ببخشید...دستاتو نگاه کن اخه...رسما میخوای منو از این دیوونه تر کنی
◇:حق باتوعه ولی این دفعه فرق میکنه(سرشو انداخت پایین)..الان تو هستی...پیشمی
♡:چه فرقی من قبلام بودم..کنارت بودم...من همون ادمم توم همون ادم
◇:وااای کوکی خیلی گیجی،خب الان توام منو دوس داری این خودش یه اتفاق مهمه خودش یه امید زندگیه..درضمن من دیگه اون ادم نیسم من الان همه فکرم اینه که کنارت باشم ( با داد)
چن ثانیه با چشای گرد نگاش کردم بعد جفتمون زدیم زیر خنده
♡:باشه عشقم اروم باش..اصلا من ساکت شدم ببخشید
با سر کج داشت نگام میکرد♡:چیه؟!
َ◇:تو به من چی گفتی؟!♡:عشقم;-)
لبخند دندون نمایی زد که دستامو باز کردم و اومد بغلم و دستشو دورم حلقه کردم:)
خیلی خوشگل شده بود،یه بلوز استین بلند خیلی گشاد زرد که تا بالای زانوهاش بود بدون شلوار موهاشم گوجه ای بسته بود و دورش ربان زرد پیچیده بود،با یه رژ کمرنگ مات،،دراز کشید که رفتم بغلش کردمو گونشو بوسیدم، خودشو تو بغلم جاکرد و دستشو روی سینم گذاشت شروع کردم به نوازش موهاش که نفهمیدم کی خوابم برد
#تهیونگ
ناهارمون که خوردیم با جیمین رفتیم یجایی وبرگشتیم که دیدم مینجی نیس
☆:مینجی کو؟!
¤:یه سلامی چیزی بده بعدا-_-
☆:سلام به همه دوستان عزیزم،یه سوال دارم دوستان غایب کجا هستند؟! الان خوبه؟؟؟
¤:افرین الان خوب شد ادب داشته باش(همه زدن زیر خنده)هوسوک و نییانگ که رفتن بخوابن کوکیم که رفت دنبال کایلا محو شده نیومده هنوز مینجیم لب رودخونه نشسته رو اون سنگ بزرگه
☆:اوکی مرسی،فعلا بچه ها
رفتم پیش مینجی که دیدم پاهاشو گذاشته تو اب و داره اهنگ گوش میده
ادامه پارت بعد🌸😻
۱۰.۱k
۰۲ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.