شعر مهدوی
شعر_مهدوی
فراقنامه
سالهایی ست که بر درد فراغیم دچار
چاره ی درد فراق است نظر بر رخ یار
یارما غایب از انظار پس پرده بود
ای خوشا آمدن پرده نشین در اظهار
همه عالم شده مشتاق که او باز آید
آید وفصل خزان همه گردد چو بهار
همه گویند که او جمعه میاید جمعه
جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره یار
سالیانی است که تکرار شده جمعه ولی
مانده برقلب همه حسرت دیدار نگار
آن نگاری که بود حجت حق روزی زمین
آخرین حلقه ز زنجیر امامان کبار
یوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسین(ع)
مصلح عالم واز هرچه ستمگر بیزار
گستراند به جهان عدل خدا رابه یقین
لشگر جمله ضعیفان جهان را سردار
مهدی بن الحسن وعشق هم منتظران
با ظهورش بشود صحنه ی دنیا گلزار
ای خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور
در رهش تحفه ی جان را بنماییم نثار
فراقنامه
سالهایی ست که بر درد فراغیم دچار
چاره ی درد فراق است نظر بر رخ یار
یارما غایب از انظار پس پرده بود
ای خوشا آمدن پرده نشین در اظهار
همه عالم شده مشتاق که او باز آید
آید وفصل خزان همه گردد چو بهار
همه گویند که او جمعه میاید جمعه
جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره یار
سالیانی است که تکرار شده جمعه ولی
مانده برقلب همه حسرت دیدار نگار
آن نگاری که بود حجت حق روزی زمین
آخرین حلقه ز زنجیر امامان کبار
یوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسین(ع)
مصلح عالم واز هرچه ستمگر بیزار
گستراند به جهان عدل خدا رابه یقین
لشگر جمله ضعیفان جهان را سردار
مهدی بن الحسن وعشق هم منتظران
با ظهورش بشود صحنه ی دنیا گلزار
ای خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور
در رهش تحفه ی جان را بنماییم نثار
۵۹۴
۱۲ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.