شعرمهدوی

شعر_مهدوی
به او بگو که در این خانه جای او خالیست
و قوت غالب ما اشک و ناخوش احوالیست

به جای من بغلش کن ز روش بوسه بگیر
هزار مرتبه بر شانه اش بیفت و بمیر

به جای من تو به پایش بیفت و ضجه بزن
به پای ناحیه هایش بیفت و ضجه بزن

براش روضه نخوان او خودش دم روضه است
میان دیده ی او جای شبنم روضه است

از او بخواه برایت بخواند از مهتاب
ز ماه تشنه ی گهواره و ز طفل رباب

از او بپرس چگونه رباب آه کشید
رباب با دل زار و کباب آه کشید
دیدگاه ها (۱)

شعر_مهدویآنکه دائم هوس سوختن ما میکردکاش می آمد و از دور تما...

شعر_مهدویبابا ببین که گوش مرا هم دریده انداینها ز زلف یار چر...

شعر_مهدویاگرچه شعر برایت به سینه ام دارمبرای تا تورسیدن چقدر...

شعر_مهدویفراقنامهسالهایی ست که بر درد فراغیم دچارچاره ی درد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط