روبه روم ایستاده بود سرشو انداخته بود پایین

روبه روم ایستاده بود، سرشو انداخته بود پایین.
آروم گفت: "اومدم که با هم باشیم. شروع کنیم..."
گفتم: اختلاف سنیمون زیاده
شوکه شد. گفت: ینی منو نمیشناسی؟!
خندیدم و گفتم:
"نه اینکه تو بچه باشی، نه! من پیرم....
دیر برگشتی... پیر شدم از نبودنت...
دیدگاه ها (۱)

دلم گرفتہ(: از بهترین دوستے ڪہ بهم ڪلے تهمت زد(: ازاون دوستے...

:)از این متنفرم که چیزایی بیاد تو ذهنم که نمیخوام به خاطر بی...

دُخـــــتَـــرَڪـــ دَر دَفــــتَــــر خــــاطِـــراتَــــش ...

همین الان یهویی یلداتون مبارککککک:)

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۹

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۳

بیب من برمیگردمپارت : 51ماسکشو اروم پایین داد با دیدن چهرش م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط