داستان ترسناکی که برای یک دختر اتفاق افتاده از زبان خودش
داستان ترسناکی که برای یک دختر اتفاق افتاده از زبان خودش #واقعیت
توی خونه تنها بودم گوسیم دستم بود و داشتم اهنگ فیک لاو بی تی اس رو میخوندم که یهو صدای در رو شنیدم به هیچ جام نبود اخه به جن و روح و اینا اصلا اعتقادی نداشتم یهو در اتاقم باز شد یک لحضه ترسیدم کتابمو برداشتم گرفتم دستم و گفتم :کی هستییی بیااا بیرون ولی کسی نبود خندم گرفت گفتم اینجا که کسی نیست ولی بعدش یه سایه دیدم رفتم جلو دیدم /خواهرم چاقو خورده توی قلبش روی زمین پر از خون بود رفتم سمتش بغلش کردم نفس نمیکشید به مامانم میخاستم زنگ بزنم که مامانم اومد داخل خواهرمو تی اون وضعیت دید اومد بالا سرمون و گفت چهههه اتفاقی افتاده رفتیم بیمارستان ولی خیلی دیر بود خواهرم مرده بود این اتفاق مال ۳ سال پیش هست هنوزم افسردم نه قرصی نه چیز دیگه ای منو خوبم نمیکنه هنوزم سیاه میپوشم مامانم هم هنوز سیاه می پوشه هنوز هم شبا میترستم چراق رو خاموش کنم با چراق باز میخوابم #واقعیت
(تسلیت میگم قم اخرتون باشه اتفاق خیلی بدی بوده )
هنوز هم کتوجه نشدیم که قاتل خواهرم چه کسی بوده
🔪🥺
توی خونه تنها بودم گوسیم دستم بود و داشتم اهنگ فیک لاو بی تی اس رو میخوندم که یهو صدای در رو شنیدم به هیچ جام نبود اخه به جن و روح و اینا اصلا اعتقادی نداشتم یهو در اتاقم باز شد یک لحضه ترسیدم کتابمو برداشتم گرفتم دستم و گفتم :کی هستییی بیااا بیرون ولی کسی نبود خندم گرفت گفتم اینجا که کسی نیست ولی بعدش یه سایه دیدم رفتم جلو دیدم /خواهرم چاقو خورده توی قلبش روی زمین پر از خون بود رفتم سمتش بغلش کردم نفس نمیکشید به مامانم میخاستم زنگ بزنم که مامانم اومد داخل خواهرمو تی اون وضعیت دید اومد بالا سرمون و گفت چهههه اتفاقی افتاده رفتیم بیمارستان ولی خیلی دیر بود خواهرم مرده بود این اتفاق مال ۳ سال پیش هست هنوزم افسردم نه قرصی نه چیز دیگه ای منو خوبم نمیکنه هنوزم سیاه میپوشم مامانم هم هنوز سیاه می پوشه هنوز هم شبا میترستم چراق رو خاموش کنم با چراق باز میخوابم #واقعیت
(تسلیت میگم قم اخرتون باشه اتفاق خیلی بدی بوده )
هنوز هم کتوجه نشدیم که قاتل خواهرم چه کسی بوده
🔪🥺
۲.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.