ویو کوک

ویو کوک
داشتی تعقیبشون میکردیم که یهو محو شدن گم شون کردی برگشتیم خونه و منتظر فردا شدم تا نقشمو عملی کنم

فردا
ویو بینا
وارد کلاس شدم و یه عالمه گل ریخت بالای سرم تعجب کردم که
کوک: بینا
بینا: چته میخوای منو ایسگا کنی من خودم ایسگا کنم
کوک: نه میخوام بگم من. من. من
بینا: تو چی؟
کوک: من دوستت دارم
بینا: خخخخخ شوخی خوبی بود
کوک: شوخی نکردم جدی میگم من دوستت دارم بامن قرار بزار
بینا: خوب من نمیدونم چی بگم
کوک: خواهش میکنم
بچه ها: قبول کن قبول کن قبول کن
بیناـخوب باشه
کوک: جدی؟
بینا: اره(فکر کنم این پسره یه کلکی داره پس باید بفهمم چیه)
کوک سریع بینا رو بغل میکنه
کوک: امروز بریم کافه
بینا: بریم شهر بازی

بچه ها میخوا سریع پارتارو تموم کنم برم سراغ فصل ۲ چون فصل دو خیلی خفنه میدونم شاید از رمانام خوشتون نیاد اما عاشق فصل دوم ارتشی من میشید❤
دیدگاه ها (۱)

رمان جدید داریمممممممم اسمشم رز پژمردسمعرفی ات: دختری خوشگل...

اولی لباس ات دومی لباس یونا

حوتسم هست اصلا حمایت نمیکنید🥺

نامجون: داریم درمورد ازدواج جین حرف میزنیم ات: چی. چی؟ جین: ...

{مافیای من}{پارت ۱۱}رفتم دیدم یونگی و جیمین رو دیدم یا به قو...

عضوهای جدید ( پارت ۲۲ ) [پارت آخر]

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط