* تک پارتی * وقتی میرید استخر و سرت دعوا میکنه ♡
* تک پارتی * وقتی میرید استخر و سرت دعوا میکنه ♡
#چان
#بنگچان
#استی
می خواستید برید استخر عمومی اما چان سعی داشت که ترو راضی کنه که یه تیشرت و شلوارک بپوشی اما تو میگفتی نمی خوام دوست دارم راحت باشم دوست ندارم این رو بپوشم می خوام لباس مخصوص زنان برای شنا رو بپوشم هر کاری کرد تو قبول نکردی دیگه هر دوتون خسته شدید و سوار ماشین شدید و لوازم مورد نیازتون رو برداشتین بعد نیم ساعتی به استخر عمومی رسیدین و لباساتون رو عوض کردین و رفتین سمت استخر چان تو رو کنار خودش قرار میداد تا کسی بهت نزدیک نشه شما رفتین داخل استخر و حال کردین و باهم آب باز میکردین تو تشنت میشه و به چان میگی که بره برات آب بیاره چان از داخل استخر بیرون میره و به سمت ماشین میره وقتی که چان رفت یه پسر قد بلند و مو مشکی میاد پیشت و ازت سوالای عجیب غریب میپرسیه تو خیلی ترس داشتی و استرس هر سوالی که میپرسید یکم جلو تر میومد و توهم به عقب میرفتی که به لبه ی استخر رسیدی و پسره خودش رو از قسط رو سرت انداخت و کم کم داشت لبش به لبت نزدیک میشد که تو اون زمان چان داشت میومد سمتت که اون پسره رو دید و سریع خودشو تو آب پرت کرد و اومد کنار پسره و چند تا مشت زدش در حدی که ته نشین شدن و داشت اونجا هم دیگه رو میزدن توهم با نگرانی داشتی به چان نگاه میکردی همچنین با چشمای پر از اشک چان رو به یه زور از اون پسره جدا کردی درحدی دعواشون بد بود که آب یکم خونی شده بود همچنین از صورت اون پسره داشت خون میومد ولی چان بد جوری عصبی بود و دستت رو گرفت و از استخر اوردتت بیرون و به سمت ماشین بردتت چان خیلی عصبی بود و توهم داشتی با مظلومیت بهش نگاه میکردی وقتی تو راه خونه بودین اصلا هیچ حرفی نمیزد وقتی به خونه رفتینگفت : برو رو مبل بشین الان میام
دعوات کرد گفت : من بهت گفتم اون لباس لامصب رو نپوش ننننپوش میفهمی ؟ ها اصلا عقل داری می خوای این کارا رو انجام بدی که من انقد دعوا کنم که کارم به زندان بکشه و مردم ازم شکایت کنن ها؟ عصابش خیلی خورد بود هی با مشت به دیوار میزد تو رفتی سمتش و ازش معذرت خواستی و بالاخره آرومش کردی و ،گفتی : ببخشید دیگه به حرفت گوش میکنم نادونی از من بود
در جواب گفت: بله درسته نادونی ازتو بود یه طوری میگی که انگار من این کارو انجام دادم یکم حرف گوش کن باش
بعد چند دیقه آروم شد و باهات یکم دیگه حرف زد
(پایان)
#چان
#بنگچان
#استی
می خواستید برید استخر عمومی اما چان سعی داشت که ترو راضی کنه که یه تیشرت و شلوارک بپوشی اما تو میگفتی نمی خوام دوست دارم راحت باشم دوست ندارم این رو بپوشم می خوام لباس مخصوص زنان برای شنا رو بپوشم هر کاری کرد تو قبول نکردی دیگه هر دوتون خسته شدید و سوار ماشین شدید و لوازم مورد نیازتون رو برداشتین بعد نیم ساعتی به استخر عمومی رسیدین و لباساتون رو عوض کردین و رفتین سمت استخر چان تو رو کنار خودش قرار میداد تا کسی بهت نزدیک نشه شما رفتین داخل استخر و حال کردین و باهم آب باز میکردین تو تشنت میشه و به چان میگی که بره برات آب بیاره چان از داخل استخر بیرون میره و به سمت ماشین میره وقتی که چان رفت یه پسر قد بلند و مو مشکی میاد پیشت و ازت سوالای عجیب غریب میپرسیه تو خیلی ترس داشتی و استرس هر سوالی که میپرسید یکم جلو تر میومد و توهم به عقب میرفتی که به لبه ی استخر رسیدی و پسره خودش رو از قسط رو سرت انداخت و کم کم داشت لبش به لبت نزدیک میشد که تو اون زمان چان داشت میومد سمتت که اون پسره رو دید و سریع خودشو تو آب پرت کرد و اومد کنار پسره و چند تا مشت زدش در حدی که ته نشین شدن و داشت اونجا هم دیگه رو میزدن توهم با نگرانی داشتی به چان نگاه میکردی همچنین با چشمای پر از اشک چان رو به یه زور از اون پسره جدا کردی درحدی دعواشون بد بود که آب یکم خونی شده بود همچنین از صورت اون پسره داشت خون میومد ولی چان بد جوری عصبی بود و دستت رو گرفت و از استخر اوردتت بیرون و به سمت ماشین بردتت چان خیلی عصبی بود و توهم داشتی با مظلومیت بهش نگاه میکردی وقتی تو راه خونه بودین اصلا هیچ حرفی نمیزد وقتی به خونه رفتینگفت : برو رو مبل بشین الان میام
دعوات کرد گفت : من بهت گفتم اون لباس لامصب رو نپوش ننننپوش میفهمی ؟ ها اصلا عقل داری می خوای این کارا رو انجام بدی که من انقد دعوا کنم که کارم به زندان بکشه و مردم ازم شکایت کنن ها؟ عصابش خیلی خورد بود هی با مشت به دیوار میزد تو رفتی سمتش و ازش معذرت خواستی و بالاخره آرومش کردی و ،گفتی : ببخشید دیگه به حرفت گوش میکنم نادونی از من بود
در جواب گفت: بله درسته نادونی ازتو بود یه طوری میگی که انگار من این کارو انجام دادم یکم حرف گوش کن باش
بعد چند دیقه آروم شد و باهات یکم دیگه حرف زد
(پایان)
۹.۱k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.