두 마피아
두 마피아
P۲
ویو لیا:
صبح با تشنگی زیاد بیدار شدم و روی تخت نشسته بودم که چشمم به دری خورد ، در اوجا رو باز کردم و فهمیدم اونجا حمام و سرویس و... هس پس بی معطلی رفتم و دست و صورتم رو شستم و سرحال شدم ، ولی هنوز تشنم بود پس خیلی اروم که کسی من رو نبینه رفتم پایین طرف آشپز خونه و لیوان رو برداشتم که یهو حس کردم یه نفر پشتمه و سرم رو برگردوندم که دیدم جیهونه
(پایان ویو لیا)
لیا:(لیوان از دستش افتاد و به هزار تیکه ریز تبدیل شد)
جیهون:میبینم که از من میترسی!
لیا:هه تو کی باشی که من بخوام ازت بترسم؟
(علامت لیا+/علامت جیهون_)
_خودت خواستی!!
ادمین:
جیهون رفت و خیلی به لیا نزدیک شد،سرش رو برد توی گردن لیا و نفس داغش رو روی گردنش خالی کرد که لیا خیلی ترسید و سریع از زیر دستش فرار کرد و رفت توی اتاق و در رو بست ولی از شانس گندش اشتباهی رفته بود توی اتاق جیهون که تا خواست بره توی اتاق خودش صدای قدم جیهون اومد که داره میره سمت اون و از ترس داشت سکته میکرد
_هه(پوزخند)اون انقد میترسه که رفت اتاق من ولی بد اشتباهی کرد ، خودش رو توی چاه انداخت من رفتم سمت اتاقم که دستم رو گذاشتم روی در و اروم فشار دادم اما معلوم بود که لیا داره زور میزنه تا در رو بسته نگه داره اما اینبار من در رو محکم تر هل دادم که در باز شد و با قیافه ی ترسیده لیا مواجه شدم
سریع رفتم سمتش و گردنش رو گرفتم و......
خمارییی
ادمینتون کرم داره
شرط:
۱۸ لایک
لطفاً حمایت کنید 🖤
P۲
ویو لیا:
صبح با تشنگی زیاد بیدار شدم و روی تخت نشسته بودم که چشمم به دری خورد ، در اوجا رو باز کردم و فهمیدم اونجا حمام و سرویس و... هس پس بی معطلی رفتم و دست و صورتم رو شستم و سرحال شدم ، ولی هنوز تشنم بود پس خیلی اروم که کسی من رو نبینه رفتم پایین طرف آشپز خونه و لیوان رو برداشتم که یهو حس کردم یه نفر پشتمه و سرم رو برگردوندم که دیدم جیهونه
(پایان ویو لیا)
لیا:(لیوان از دستش افتاد و به هزار تیکه ریز تبدیل شد)
جیهون:میبینم که از من میترسی!
لیا:هه تو کی باشی که من بخوام ازت بترسم؟
(علامت لیا+/علامت جیهون_)
_خودت خواستی!!
ادمین:
جیهون رفت و خیلی به لیا نزدیک شد،سرش رو برد توی گردن لیا و نفس داغش رو روی گردنش خالی کرد که لیا خیلی ترسید و سریع از زیر دستش فرار کرد و رفت توی اتاق و در رو بست ولی از شانس گندش اشتباهی رفته بود توی اتاق جیهون که تا خواست بره توی اتاق خودش صدای قدم جیهون اومد که داره میره سمت اون و از ترس داشت سکته میکرد
_هه(پوزخند)اون انقد میترسه که رفت اتاق من ولی بد اشتباهی کرد ، خودش رو توی چاه انداخت من رفتم سمت اتاقم که دستم رو گذاشتم روی در و اروم فشار دادم اما معلوم بود که لیا داره زور میزنه تا در رو بسته نگه داره اما اینبار من در رو محکم تر هل دادم که در باز شد و با قیافه ی ترسیده لیا مواجه شدم
سریع رفتم سمتش و گردنش رو گرفتم و......
خمارییی
ادمینتون کرم داره
شرط:
۱۸ لایک
لطفاً حمایت کنید 🖤
۲۱.۸k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.