شیطان من
شیطان من
پارت 1
این داستان با دوتا ادم هایه متفاوت است دو عاشق که همو میخواستن. دختر کله زندگیشو فدا کرد بخاطر اینکه اون پسر در خطر بود.........
ات
سلام منم ات منو میشناسید دختری خل و چل 😂 اره دیگه میخواستین چجوری باشم
ساعت 6 بلند شدم بله من کلن زود بلند میشم خلاصه بلند شدم رفتم کارایه لازمو انجام دادم و بعد رفتم پایین پیشه پدر و مادرم که صبحانه بخورم
مادر ات: سلام دخترم خوبی
ات: اره مامان
پدر: بشین عزیزم صبحانتو بخور
ات
نشستم صبحانمو خوردم و بعد اماده شدم پیاده رفتم دنبال دختر خالم و دختر عموم که اوناهم تویه گلخونه من کار میکردن رفتم دنبالشون و اسمه دختر خاله یونا هس و دختر عموم سوفی هس
ات: سلام خوبید
سوفی: سلام عشقم خوبی (بلند)
یونا: واییییی ات تو همیشه آنقدر خوشگلی
ات: مرسی بیان بریم
یونا و سوفی: باشه
ات
رسیدیم گلخونه و رفتیم سراغه کار
جونگکوک
صبح ساعت 12 بیدار شدم رفتم کارایه لازمو انجام دادم و بعد رفتم بیرون امروز اصلا حصله هیچیو نداشتم همینجوری دادشتم تویه خیابونا راه میرفتم که یه گلخونه توجهمو جلب کرد راستش نمیخواستم گل بخرم ولی گل هاش زیبا بودن و بویه خوبی میداند پس منم رفتم داخل که وارد شدم دیدم یه سه تا دختر اونجا هستن
جونگکوک: سلام ببخشید مزاحم شدم من از گلتون خوشم اومده و اومدم یه دسته گل بخرم (سرد)
ات: سلام بله هتمن چه گلی میخواین
جونگکوک:*******(این مثلن دسته گله هس)
بعد 10 دقیقه تموم شد
ات: بفرما اینم دست گلتون (مهربون)
جونگکوک: ممنون خانوم (سرد)
(جونگکوک: این دختر چقدر خوشحگله)
لایک کامنت 🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
پارت 1
این داستان با دوتا ادم هایه متفاوت است دو عاشق که همو میخواستن. دختر کله زندگیشو فدا کرد بخاطر اینکه اون پسر در خطر بود.........
ات
سلام منم ات منو میشناسید دختری خل و چل 😂 اره دیگه میخواستین چجوری باشم
ساعت 6 بلند شدم بله من کلن زود بلند میشم خلاصه بلند شدم رفتم کارایه لازمو انجام دادم و بعد رفتم پایین پیشه پدر و مادرم که صبحانه بخورم
مادر ات: سلام دخترم خوبی
ات: اره مامان
پدر: بشین عزیزم صبحانتو بخور
ات
نشستم صبحانمو خوردم و بعد اماده شدم پیاده رفتم دنبال دختر خالم و دختر عموم که اوناهم تویه گلخونه من کار میکردن رفتم دنبالشون و اسمه دختر خاله یونا هس و دختر عموم سوفی هس
ات: سلام خوبید
سوفی: سلام عشقم خوبی (بلند)
یونا: واییییی ات تو همیشه آنقدر خوشگلی
ات: مرسی بیان بریم
یونا و سوفی: باشه
ات
رسیدیم گلخونه و رفتیم سراغه کار
جونگکوک
صبح ساعت 12 بیدار شدم رفتم کارایه لازمو انجام دادم و بعد رفتم بیرون امروز اصلا حصله هیچیو نداشتم همینجوری دادشتم تویه خیابونا راه میرفتم که یه گلخونه توجهمو جلب کرد راستش نمیخواستم گل بخرم ولی گل هاش زیبا بودن و بویه خوبی میداند پس منم رفتم داخل که وارد شدم دیدم یه سه تا دختر اونجا هستن
جونگکوک: سلام ببخشید مزاحم شدم من از گلتون خوشم اومده و اومدم یه دسته گل بخرم (سرد)
ات: سلام بله هتمن چه گلی میخواین
جونگکوک:*******(این مثلن دسته گله هس)
بعد 10 دقیقه تموم شد
ات: بفرما اینم دست گلتون (مهربون)
جونگکوک: ممنون خانوم (سرد)
(جونگکوک: این دختر چقدر خوشحگله)
لایک کامنت 🔪🔪🔪🔪🔪
#فیک_جونگکوک
۹.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.