همانند زمانی که اولین قطره اشک از چشمانم جاری شد
همانند زمانی که اولین قطره اشک از چشمانم جاری شد
چون لحظه ای که در جوار عشقت خود را یافتم.
دوستت دارم مونس تمام غمهای من
همچو یاد
یاد دیدار تو در برگ ریزان درختان کوچه
و یا لحظه دیدار اولین شکوفه گیلاس.
دوستت دارم ای سرخی قلبم
همچو باران شبانه
و صدای شرشر رودخانه کوچک کنار روستا
بمانند چراغانی آسمان به هنگام شبانگاهان
چون اشک جاری بر صورت مادرم.
دوستت دارم همچو روزی که از خرابیهای وجودم
قصری زیبا ساختی
با فرشی از دل مهربانت و دستانت زیبایت.
بر من ببخشا این دوست داشتنم را
دوست داشتن خار گونه ام را.
دوستت دارم همچو لحظه پرواز عقاب بر بلندای کوهساران
همانند غرش ابرها
مثال دیدن اولین دانه گندم
همچو سادگی خنده یک کودک
و حس شنیدن اولین آواز قناری آزاد.
دوستت دارم چون لحظه دیدار نور در لابلایی درختان بلند
و حس عطر گلهای محمدی کنار مزرعه
همانند شانه گیسوی گندمزار با نسیم صبحگاهان
همچو صدای رقص موج دریا
و حس غروب در غریبانه ترین لحظه هایم.
دوستت دارم ای تنها دلیل هستیم
بودم
و تنها امید همیشه پابرجا
ببخشا زشتی نگاهم را
دستان خاکیم را
و قلب کوچکم را
ببخشا بی صبریم را
تمام رنجش های بی جایم را
و همه حرفهای کودکانه ام را
دوستت دارم اگرچه می دانم تو بی نیازی از دوست داشتنم
اگرچه می دانم این دوست داشتنم جز کاستی برایت چیزی ندارد
و می دانم در تابلوی چشمان زیبایت هرگز نقش نخواهم بست.
چون لحظه ای که در جوار عشقت خود را یافتم.
دوستت دارم مونس تمام غمهای من
همچو یاد
یاد دیدار تو در برگ ریزان درختان کوچه
و یا لحظه دیدار اولین شکوفه گیلاس.
دوستت دارم ای سرخی قلبم
همچو باران شبانه
و صدای شرشر رودخانه کوچک کنار روستا
بمانند چراغانی آسمان به هنگام شبانگاهان
چون اشک جاری بر صورت مادرم.
دوستت دارم همچو روزی که از خرابیهای وجودم
قصری زیبا ساختی
با فرشی از دل مهربانت و دستانت زیبایت.
بر من ببخشا این دوست داشتنم را
دوست داشتن خار گونه ام را.
دوستت دارم همچو لحظه پرواز عقاب بر بلندای کوهساران
همانند غرش ابرها
مثال دیدن اولین دانه گندم
همچو سادگی خنده یک کودک
و حس شنیدن اولین آواز قناری آزاد.
دوستت دارم چون لحظه دیدار نور در لابلایی درختان بلند
و حس عطر گلهای محمدی کنار مزرعه
همانند شانه گیسوی گندمزار با نسیم صبحگاهان
همچو صدای رقص موج دریا
و حس غروب در غریبانه ترین لحظه هایم.
دوستت دارم ای تنها دلیل هستیم
بودم
و تنها امید همیشه پابرجا
ببخشا زشتی نگاهم را
دستان خاکیم را
و قلب کوچکم را
ببخشا بی صبریم را
تمام رنجش های بی جایم را
و همه حرفهای کودکانه ام را
دوستت دارم اگرچه می دانم تو بی نیازی از دوست داشتنم
اگرچه می دانم این دوست داشتنم جز کاستی برایت چیزی ندارد
و می دانم در تابلوی چشمان زیبایت هرگز نقش نخواهم بست.
۲۹.۱k
۲۵ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.