☆ی داستان ترسناک درمورد خودم بگم
☆ی داستان ترسناک درمورد خودم بگم
☆ی روز که عروسی خالم بود
☆رفتم توی ی پارتیشن تا لباس عروسی
☆رو بپوشم بعد دیدم یکی داره با ی صورت سیاه
☆و ی لباس عروس بلند و پف دنباله دار داره میاد
☆به سمت پارتیشن اول فکر کردم خالمه اتاقی
☆هم که پارتیشن توش بود خیلی تاریک بود
☆دید خوبی نداشتم . بعد یهو چراغ رو روشن ☆کردم ، اما کسی اونجا نبود :)
☆رفتم توی سالن عروسی و دیدم خالم داره
☆میرقصه مغزم ارور داده بود که صدای ی جیغ
☆شنیدم رفتم به سمت اتاق انگار که فقط
☆من بودم که اون صدارو میشنیدم خیلی
☆عجیب بود بعد یکی گلوم رو گرفت ومنو.....
☆مایل به پارت ۲ ؟
☆ی روز که عروسی خالم بود
☆رفتم توی ی پارتیشن تا لباس عروسی
☆رو بپوشم بعد دیدم یکی داره با ی صورت سیاه
☆و ی لباس عروس بلند و پف دنباله دار داره میاد
☆به سمت پارتیشن اول فکر کردم خالمه اتاقی
☆هم که پارتیشن توش بود خیلی تاریک بود
☆دید خوبی نداشتم . بعد یهو چراغ رو روشن ☆کردم ، اما کسی اونجا نبود :)
☆رفتم توی سالن عروسی و دیدم خالم داره
☆میرقصه مغزم ارور داده بود که صدای ی جیغ
☆شنیدم رفتم به سمت اتاق انگار که فقط
☆من بودم که اون صدارو میشنیدم خیلی
☆عجیب بود بعد یکی گلوم رو گرفت ومنو.....
☆مایل به پارت ۲ ؟
۴.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.