پایان با متیو
پایان با متیو
هرماینی و جینی در کنار تخت بودن و جینی سرش رو روی دستم گذاشته بود و خواب بود
هرماینی با دیدن من جیغی زد و با خوشحالی بغلم کرد و جینی هم با جیغ هرماینی بلند شد و با دیدن من چشماش گرد شد
با اینکه ازشون دلخور بودم اما به هر حال اونا هم خانواده ام بودن با لبخند هرماینی رو بغل کردم و به جینی که هنوز باورش نمیشد چی شده لبخندی تحویل دادم
هرماینی جدا شد و گفت : من و جینی خیلی منتظر بودیم تا ازت معذرت خواهی کنیم بابت این چند وقت امیدوارم ما رو ببخشی
از طرفی دیگر رونالد هری فرد و جرج و خانوم و آقای ویزلی هم اومدن
و اونا هم به پیروی از هرماینی سرشون رو پایین گرفتم
با خوشحالی گفتم : مگه میشه یه خانواده برای همیشه از دست هم دلخور باشن
خانم و آقای ویزلی جلو اومدن و خانم ویزلی گفت : متاسفم دخترم بابت همه چیز متاسفم
با لحن مهربان گفتم : ولی من ممنونم بابت نگه داری از من و به جون خریدن دردسر هایی که براتون داشتم
که ناگهان چشمم به در خورد متیو داشت به من نگاه میکرد اما وقتی بهش نگاه کردم از اونجا رفت
با سرعت گفتم :مامان بابا من یکم کار دارم معذرت میخوام
و سریع دنبال متیو رفتم با اینکه میدونست دارم دنبالش میام قدم هاش رو تند تر کرد تا جایی که مجبور بودم دنبالش بدوم و فقط زمانی متوجه شدم ایستاده که در برج نجوم بودیم
با نفس نفس گفتم : لازم بود آنقدر تند بری
با لبخندی غمگین گفت : میبینم مدرسه رو نجات دادی قهرمان کوچولو
با لجبازی گفتم : هی من قهرمان کوچولو نیستم تازه کوچولو هم نیستم راستی اون داداش دیونه ات کجاست
چهره اش در هم رفت و گفت : فقط وقتی دیدمش که به هوش اومد و وقتی صداش کردم فقط گفت میخواد تنها باشه و اینکه دیگه دنبالش نگردم
گفتم : هی بیخیال یعنی به عنوان یه برادر اصلا ازت یه معذرت خواهی نکرد نزدیک بود به کشتن بدت
گفت : اون هیچ وقت منو برادرش نمیدونه چون ما فقط از پدر همخونیم و من یه ماگل زاده ام هم پدرمون ماگل بود هم مادر من
گفتم : پس ظاهراً فقط با من یکی مشکل نداشته راستی یه تشکر بهت بدهکارم به هر حال خیلی کمک کردی
با لبخند گفت : و منم یه تشکر بهت بدهکارم چون با اون وضعیت بازم میخواستی نجاتم بدی و اینکه یه چیز دیگه هم باید بهت بگم
گفتم: دوباره برادر دست گلت چه غلطی کرده
گفت : میدونم هنوزم برادرم رو دوست داری و این منطقی نیست که عاشق کسی بشم که فرد دیگه ای رو دوست داره و همینطور حتی باهاش دوستم نیستم اما ازت میخوام حداقل به عنوان یه دوست باشیم
از این حرفش شکه شدم یعنی اون همین الان به من اعتراف کرده بود
گفت : هی ولش کن لازم نیست الان جواب بدی میدونم حرف احمقانه ای زدم
سعی کردم لبخند بزنم و گفتم : شاید بتونیم در گذشت زمان بیشتر از یه دوست هم باشیم آقای ریدل
پایان
خب اینم پایانی بود که والریا به متیو رسید
احساس میکنم خراب کردم واقعا متاسفم بابتش و اینکه یه پایان دیگه هم با تام هست که اگه حوصله داشته باشم امروز میزارم
هرماینی و جینی در کنار تخت بودن و جینی سرش رو روی دستم گذاشته بود و خواب بود
هرماینی با دیدن من جیغی زد و با خوشحالی بغلم کرد و جینی هم با جیغ هرماینی بلند شد و با دیدن من چشماش گرد شد
با اینکه ازشون دلخور بودم اما به هر حال اونا هم خانواده ام بودن با لبخند هرماینی رو بغل کردم و به جینی که هنوز باورش نمیشد چی شده لبخندی تحویل دادم
هرماینی جدا شد و گفت : من و جینی خیلی منتظر بودیم تا ازت معذرت خواهی کنیم بابت این چند وقت امیدوارم ما رو ببخشی
از طرفی دیگر رونالد هری فرد و جرج و خانوم و آقای ویزلی هم اومدن
و اونا هم به پیروی از هرماینی سرشون رو پایین گرفتم
با خوشحالی گفتم : مگه میشه یه خانواده برای همیشه از دست هم دلخور باشن
خانم و آقای ویزلی جلو اومدن و خانم ویزلی گفت : متاسفم دخترم بابت همه چیز متاسفم
با لحن مهربان گفتم : ولی من ممنونم بابت نگه داری از من و به جون خریدن دردسر هایی که براتون داشتم
که ناگهان چشمم به در خورد متیو داشت به من نگاه میکرد اما وقتی بهش نگاه کردم از اونجا رفت
با سرعت گفتم :مامان بابا من یکم کار دارم معذرت میخوام
و سریع دنبال متیو رفتم با اینکه میدونست دارم دنبالش میام قدم هاش رو تند تر کرد تا جایی که مجبور بودم دنبالش بدوم و فقط زمانی متوجه شدم ایستاده که در برج نجوم بودیم
با نفس نفس گفتم : لازم بود آنقدر تند بری
با لبخندی غمگین گفت : میبینم مدرسه رو نجات دادی قهرمان کوچولو
با لجبازی گفتم : هی من قهرمان کوچولو نیستم تازه کوچولو هم نیستم راستی اون داداش دیونه ات کجاست
چهره اش در هم رفت و گفت : فقط وقتی دیدمش که به هوش اومد و وقتی صداش کردم فقط گفت میخواد تنها باشه و اینکه دیگه دنبالش نگردم
گفتم : هی بیخیال یعنی به عنوان یه برادر اصلا ازت یه معذرت خواهی نکرد نزدیک بود به کشتن بدت
گفت : اون هیچ وقت منو برادرش نمیدونه چون ما فقط از پدر همخونیم و من یه ماگل زاده ام هم پدرمون ماگل بود هم مادر من
گفتم : پس ظاهراً فقط با من یکی مشکل نداشته راستی یه تشکر بهت بدهکارم به هر حال خیلی کمک کردی
با لبخند گفت : و منم یه تشکر بهت بدهکارم چون با اون وضعیت بازم میخواستی نجاتم بدی و اینکه یه چیز دیگه هم باید بهت بگم
گفتم: دوباره برادر دست گلت چه غلطی کرده
گفت : میدونم هنوزم برادرم رو دوست داری و این منطقی نیست که عاشق کسی بشم که فرد دیگه ای رو دوست داره و همینطور حتی باهاش دوستم نیستم اما ازت میخوام حداقل به عنوان یه دوست باشیم
از این حرفش شکه شدم یعنی اون همین الان به من اعتراف کرده بود
گفت : هی ولش کن لازم نیست الان جواب بدی میدونم حرف احمقانه ای زدم
سعی کردم لبخند بزنم و گفتم : شاید بتونیم در گذشت زمان بیشتر از یه دوست هم باشیم آقای ریدل
پایان
خب اینم پایانی بود که والریا به متیو رسید
احساس میکنم خراب کردم واقعا متاسفم بابتش و اینکه یه پایان دیگه هم با تام هست که اگه حوصله داشته باشم امروز میزارم
- ۳.۸k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط