چشمان درشتش

چشمان درشتش
دو عدد قهوه‌ی قاجار
مقتولِ دو تا قهوه‌ی اَعلا شده بودم...
ناگه پدرم گفت: که دیوانه شدی رفت
خندیدم و گفتم که نه!
اما شده بودم...

#مجید_احمدی
دیدگاه ها (۱)

‏شاید باور نکنی اما من اینقدر میتونم منتظرت بمونم تا حوصلت س...

بعضی از آدم ها انگار از بهشت آمده اند ...یک جورِ عجیبی خوبند...

عاشق شدن، دیوانه گشتن، شعر خواندن...پاییز هم وقتی نباشی سوت ...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

#رئیس پدرم#PART_10به صورتش نگاه کردم با حرص گفتمته.خیابونی خ...

فیک شاهزاده من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط