دلم برای تو می سوزد

دلم برای تو می سوزد،
که این شب ها گوشه ای می نشینی و فکر می کنی
اگر اتاق ها گوشه نداشته باشند
با تنهایی ات چه کنی؟

برای خودم،
که این شب ها تا به تو فکر می کنم
حلقه ای دستِ چپم را پیر می کند
و تاریکی این خانه اگر
کفاف پنهان کردن اشک‌هایم را ندهد، چه کنم؟

برای او
که این شب ها بیشتر اگر روزنامه نخواند، چه کند؟


دلم می سوزد
و شما،
آقای محترم!
شما که چه نسبتی با این خانم دارید!؟
این زن میان تمام نسبت های خودش گیر کرده‌ست
مثل کوه نوردی مرده، میان کوه و دره گیر کرده‌ست
و آنکه از سقوط به اعماق درّه نجاتش می دهد،
مگر چند سال
با جنازه‌ای بر پشت زندگی می‌کند؟
دیدگاه ها (۳)

سهم من از با تو بودن شکستن بود ، از قلبت به من کوله باری از ...

دیدم دلم گرفته , هوای گریه دارمتو این غروب غمگین , دور از رف...

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیروای از دست...

اﯾﻦ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ وﻓﺎدار ﺧﻮاﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪ ، اﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﯽ وﻓ...

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شببدین سان خواب ها ر...

حل می شود شکوهِ غزل در صدای توای هرچه هست و نیست در عالم فدا...

😔 دلم سوخت،برای پزشکیان، که آمده بود جملاتی از نهج البلاغه ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط