یه روزی پسری دختری رو خیلی.دوس داشت و یه دروغی بزرگ بهش گ
یه روزی پسری دختری رو خیلی.دوس داشت و یه دروغی بزرگ بهش گفته بود که میدونست اگه دختره بفهمه برای همیشه میره و از یه طرفم چون که بد جوری عاشق دختره بود بی اون نابود میشد .
یه روزی تو پارک نشسته بودن پسره گفت ببین عشقم میخوام یه واقعیتی بهت بگم که سال هاس باورت شده .
دختره تعجب میکنه میگه چی میخوای بگی !؟؟؟
پسره از خجالت سرشو میندازه پایین میگه''
ببخشید!!من اقای ناصری دکتر مغز و اعصاب نیستم .
پدر من اصلا میلیاردر نیس و ماشین شاسی بلند وویلا تو شمال نداریم.
پدرم کارگره واس خاطر اینکه یه لقمه نون حلال بیاره سر سفرمون شبا هم نمیبینمش.
مادرم از بس فرش بافته چشاش دیگه نمیبینه.
خواهرم که چند روز پیش بخاطر اینکه شوهرش معتاد بود طلاق گرفته.
داداشمم یه مریضی داره که د کترا گفتن اگه تا یه هفته عمل نشه کاری از دست ما ساخته نیس ومنم مجبورم تموم پولایی.که جون کندم واس ایندم جمع کردم جمع کنم و یکم قرض از این اون واس خرج عملش بدم.
و امروز که خواستم این حقیقت بهت بگم درسته خیلی میخوامت ولی دیگه نمیخوام تو هم شریک بد بختی ها ی من بشی پسری.که طعم خوشبختی رو ندیده نمیتونه هیچ دختری رو خوشبختت کنه منو ببخش .میدونم حالا دیگه ازم متنفری ولی حلالم کن.
دختره بهش میگه ببین پسر جون سرتو بیار بالا زل بزن به چشام خوب گوش کن ببین چی میگم .
من تو این مدتی که باهات بودم اصلا به اون ثروتی که البته ادعا بود اصلا فکر نکردم من فقط به تو فک میکردم نه چیز دیگه ای .
ببین من خودتو میخوام نه چیز دیگه ای اینکه میخوام شریک بد بختیت بشم واسم شیرینه من این بد بختی رو با خوش بختی هیچ پسری عوض نمیکنم .
چون تو این بد بختی ثرورتی دارم که میتونه همه چیو درس کنه اون تویی .
اقایی میخوامت خیلی منو تنها نزار حالا بیا یغلم قربونت بشم.
واقعابعضی دخترا ببینن عشق اینه یا اینکه هر کی بهتر از عشقت پیدا کردی بچسبی بهش .
ببین دختر جون با یکی باش اونم اون کسی که دلت میخوادش باهاش لونه بساز
.❤ ️❤ ️❤ ️
یه روزی تو پارک نشسته بودن پسره گفت ببین عشقم میخوام یه واقعیتی بهت بگم که سال هاس باورت شده .
دختره تعجب میکنه میگه چی میخوای بگی !؟؟؟
پسره از خجالت سرشو میندازه پایین میگه''
ببخشید!!من اقای ناصری دکتر مغز و اعصاب نیستم .
پدر من اصلا میلیاردر نیس و ماشین شاسی بلند وویلا تو شمال نداریم.
پدرم کارگره واس خاطر اینکه یه لقمه نون حلال بیاره سر سفرمون شبا هم نمیبینمش.
مادرم از بس فرش بافته چشاش دیگه نمیبینه.
خواهرم که چند روز پیش بخاطر اینکه شوهرش معتاد بود طلاق گرفته.
داداشمم یه مریضی داره که د کترا گفتن اگه تا یه هفته عمل نشه کاری از دست ما ساخته نیس ومنم مجبورم تموم پولایی.که جون کندم واس ایندم جمع کردم جمع کنم و یکم قرض از این اون واس خرج عملش بدم.
و امروز که خواستم این حقیقت بهت بگم درسته خیلی میخوامت ولی دیگه نمیخوام تو هم شریک بد بختی ها ی من بشی پسری.که طعم خوشبختی رو ندیده نمیتونه هیچ دختری رو خوشبختت کنه منو ببخش .میدونم حالا دیگه ازم متنفری ولی حلالم کن.
دختره بهش میگه ببین پسر جون سرتو بیار بالا زل بزن به چشام خوب گوش کن ببین چی میگم .
من تو این مدتی که باهات بودم اصلا به اون ثروتی که البته ادعا بود اصلا فکر نکردم من فقط به تو فک میکردم نه چیز دیگه ای .
ببین من خودتو میخوام نه چیز دیگه ای اینکه میخوام شریک بد بختیت بشم واسم شیرینه من این بد بختی رو با خوش بختی هیچ پسری عوض نمیکنم .
چون تو این بد بختی ثرورتی دارم که میتونه همه چیو درس کنه اون تویی .
اقایی میخوامت خیلی منو تنها نزار حالا بیا یغلم قربونت بشم.
واقعابعضی دخترا ببینن عشق اینه یا اینکه هر کی بهتر از عشقت پیدا کردی بچسبی بهش .
ببین دختر جون با یکی باش اونم اون کسی که دلت میخوادش باهاش لونه بساز
.❤ ️❤ ️❤ ️
۱۳.۴k
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.