فیک
#فیک
مای بست 🍷🍷
پارت ۳ 🧸🧸 ( آخر )
دکتر اومد
جیمین به طرف دکتر میدوعه
موچی : آقای دکتر چیشده ؟؟؟؟؟
دکی : ام متاسفانه ایشون مبتلا به یه تومور مغزی هستند که خیلی سریع داره رشد میکنه و الان هم خیلی بزرگ هست و تقریبا نصف مغز رو گرفته و خب..........
موچی : و خب چی ها ؟؟؟؟؟؟؟
دکی : باید یه عمل انجام بشه اما خب احتمال کمی وجود داره که جون سالم بدر ببره ممکنه بدنشون کامل فلج بشه یا اینکه متأسفانه فوت کنن
موچی : افتادم زمین ، چشمام پر از اشک شد ، این حقیقت نداره ، نه ، چیا ، آخه چرا این اتفاق افتاده ؟ ، روی زمین دراز کشیدم و خودمو جمع کردم ، و گریه میکردم
الکس : قربان ، قربان بلند شین لطفاً
موچی : ( از روی زمین بلند شدم ) هقق خب هق الان کی بهش هق میگه هق ؟؟؟
دکی : نگران نباشید من خودم بهشون گفتم
موچی : میتونم هق الان ببینمش هق ؟؟؟
دکی : بله فقط زیاد دورش رو شلوغ نکنید
موچی : بله چشم
رفتند توی اتاق
چیا : ( درحال گریه کردن ، میبینه جیمین میاد داخل اتاق ) جیمین شییییی هقققققققق هقققققق ( گریه ی شدید )
موچی : ( میاد بغلت کنه ) گریه نکن ، گریه نکن عزیزم هق هق ، گریه نکن هقق که چشمات هق خراب میشه هقق
الکس : ( گریش میگیره و بی سروصدا گریه میکنه )
موچی داخل ذهنش : آخه چرا ؟ اخههههه چرااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۲ هفته بعد
چیا : توی این دو هفته همش سر درد داشتم همش میوفتادم روی زمین حالم بد بود سرم گیج میرفت بالاخره روز عملم رسید داشتند میبردنم توی اتاق عمل که جیمین گفت
موچی : چیا
چیا : بله ؟
موچی : ( دست چیا رو میگیره و میگه ) لطفاً بعد از این عمل بازم برگرد پیشم باشه ؟؟؟؟
چیا : هق سعی میکنم
چیا رو بردند
چند ساعت بعد :
جیمین ویو :
بالاخره عمل چیا تموم شد ، دکتر اومد بیرون ، رفتم پیشش و گفتم
موچی : آقای دکتر چیشد لطفا بگید که چیا زندس
دکی : ام ...... خب
موچی : لطفا بگید لطفا
دکی : خب متاسفانه این عمل......هعی........ موفقیت آمیز نبود
موچی : چ.........چی ؟؟؟؟؟ اما......... اما....... چی.......چیا م.........م.........م.......مرده ؟؟؟.؟؟؟؟؟
دکی : ما واقعا متأسفیم
موچی : دیگه هیچی حس نمیکردم دست و پاهام سرد شده بود سرم گیج رفت و افتادم زمین و دیگه هیچی یادم نیومد
پایان 😁😁
ممنون میشم لایک کنید و نظرتون رو بگید 💙 ☄️ 🦢
🧸 Kim sori 🧸
مای بست 🍷🍷
پارت ۳ 🧸🧸 ( آخر )
دکتر اومد
جیمین به طرف دکتر میدوعه
موچی : آقای دکتر چیشده ؟؟؟؟؟
دکی : ام متاسفانه ایشون مبتلا به یه تومور مغزی هستند که خیلی سریع داره رشد میکنه و الان هم خیلی بزرگ هست و تقریبا نصف مغز رو گرفته و خب..........
موچی : و خب چی ها ؟؟؟؟؟؟؟
دکی : باید یه عمل انجام بشه اما خب احتمال کمی وجود داره که جون سالم بدر ببره ممکنه بدنشون کامل فلج بشه یا اینکه متأسفانه فوت کنن
موچی : افتادم زمین ، چشمام پر از اشک شد ، این حقیقت نداره ، نه ، چیا ، آخه چرا این اتفاق افتاده ؟ ، روی زمین دراز کشیدم و خودمو جمع کردم ، و گریه میکردم
الکس : قربان ، قربان بلند شین لطفاً
موچی : ( از روی زمین بلند شدم ) هقق خب هق الان کی بهش هق میگه هق ؟؟؟
دکی : نگران نباشید من خودم بهشون گفتم
موچی : میتونم هق الان ببینمش هق ؟؟؟
دکی : بله فقط زیاد دورش رو شلوغ نکنید
موچی : بله چشم
رفتند توی اتاق
چیا : ( درحال گریه کردن ، میبینه جیمین میاد داخل اتاق ) جیمین شییییی هقققققققق هقققققق ( گریه ی شدید )
موچی : ( میاد بغلت کنه ) گریه نکن ، گریه نکن عزیزم هق هق ، گریه نکن هقق که چشمات هق خراب میشه هقق
الکس : ( گریش میگیره و بی سروصدا گریه میکنه )
موچی داخل ذهنش : آخه چرا ؟ اخههههه چرااااااااااا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۲ هفته بعد
چیا : توی این دو هفته همش سر درد داشتم همش میوفتادم روی زمین حالم بد بود سرم گیج میرفت بالاخره روز عملم رسید داشتند میبردنم توی اتاق عمل که جیمین گفت
موچی : چیا
چیا : بله ؟
موچی : ( دست چیا رو میگیره و میگه ) لطفاً بعد از این عمل بازم برگرد پیشم باشه ؟؟؟؟
چیا : هق سعی میکنم
چیا رو بردند
چند ساعت بعد :
جیمین ویو :
بالاخره عمل چیا تموم شد ، دکتر اومد بیرون ، رفتم پیشش و گفتم
موچی : آقای دکتر چیشد لطفا بگید که چیا زندس
دکی : ام ...... خب
موچی : لطفا بگید لطفا
دکی : خب متاسفانه این عمل......هعی........ موفقیت آمیز نبود
موچی : چ.........چی ؟؟؟؟؟ اما......... اما....... چی.......چیا م.........م.........م.......مرده ؟؟؟.؟؟؟؟؟
دکی : ما واقعا متأسفیم
موچی : دیگه هیچی حس نمیکردم دست و پاهام سرد شده بود سرم گیج رفت و افتادم زمین و دیگه هیچی یادم نیومد
پایان 😁😁
ممنون میشم لایک کنید و نظرتون رو بگید 💙 ☄️ 🦢
🧸 Kim sori 🧸
۴.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.