توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم طبق عادت همیشگی مجله ر

توی یک جمع نشسته بودم بیحوصله بودم طبق عادت همیشگی مجله را برداشتم ورق زدم مداد لای آن را برداشتم همینکه توی دلم خواندم سه عمودی
یکی گفت بگو بلند بگو
گفتم یک کلمه سه حرفیه
از همه چیز برتر است
حاج آقا گفت : پول
تازه عروس مجلس گفت : عشق
شوهرش گفت : یار
کودک دبستانی گفت : علم
حاج آقا پشت سر هم گفت : پول اگه نمیشه طلا ، سکه
گفتم : حاج آقا اینها نمیشه
گفت : پس بنویس مال
گفتم : حاج آقا بازم نمیشه
گفت : جاه
خسته شدم با تلخی گفتم : نه نمیشه
دیدم ساکت شد
مادر بزرگ پیر گفت :عمر
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت : کار
محمد خندید و گفت : وام
یکی از آن وسط بلند گفت : وقت
یکی گفت : آدم
دوباره یکی گفت : خدا
خنده تلخی کردم و مداد را گذاشتم سرجایش اما فهمیدم تا همه شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید باید جدول کامل زندگیشان را داشته باشی بدون آن همه چیز بی معناست هرکس جدول زندگی خود را دارد هنوزبه آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم،،،،،،،
شاید کودک پابرهنه بگوید کفش
کشاورز بگوید برف
لال بگوید حرف
ناشنوا بگوید صدا
نابینا بگوید نور
ومن هنوز درفکرم فکر...
دیدگاه ها (۲۳)

بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمانآتشی بیاف...

ﮦℓ ﮧﮩﮨℓ ﮦℓﮧﮨ ℓﮧﮨℓﮦﮧﮨ ℓﮦﮦℓ ﮧﮩﮨ ℓﮦℓ ﮧﮨℓﮧﮨ ℓﮦﮧﮩﮨ ℓﮧﮩﮨ ℓﮦ ℓﮧﮨℓ ﮦ...

امیدوارم...خوشبختی مثل شپش به جونتون بیفته!شادی مثل انگل تو ...

چه میشود اگر در آستانه عیدبه جای این که اینقدر به تکاندن خان...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_298_متنفرم از زمانی که...

رمان

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط