حسادت میکنم گاهی به آرامش عمیق یک سنگ.......
حسادت میکنم گاهی به آرامش عمیق یک سنگ.......
چقدر خیالش آسوده است.........
چقدر تحمل سکوتش طولانیست.........
این روزها، حالم همچون دایره ای می ماند که هیچ گوشه ای برایش دنج نیست..........
خدایا این که میگویی از رگ گردن نزدیک تری و..........
درحد شعورو درک من نیست......
بغلم کن.... شکسته ام......
به انتهای بودنم رسیده ام.......
اما اشک نمیریزم.........
پنهان شده ام.........
پشت لبخندی که خیلی درد می کند...
چقدر خیالش آسوده است.........
چقدر تحمل سکوتش طولانیست.........
این روزها، حالم همچون دایره ای می ماند که هیچ گوشه ای برایش دنج نیست..........
خدایا این که میگویی از رگ گردن نزدیک تری و..........
درحد شعورو درک من نیست......
بغلم کن.... شکسته ام......
به انتهای بودنم رسیده ام.......
اما اشک نمیریزم.........
پنهان شده ام.........
پشت لبخندی که خیلی درد می کند...
۵.۲k
۱۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.