قبل از تو دیوانهی او بودم

قبل از تو دیوانه‌ی "او" بودم
دیوانه‌ی زنگ صدایش، دیوانه‌ی رنگ موهایش، دیوانه‌ی برق نگاهش، شعرهای مورد علاقه‌اش، فیلم‌های دوست داشتنی‌اش، آهنگ‌های توی پلی لیستش...
دیوانه‌ی هرچه که مربوط به او بود؛
حتی خودکار رو به اتمامی که روی میز جا می‌گذاشت.

روزهایی که احتمال دیدنش بیشتر از همیشه بود با سرعت برق از جا می‌پریدم و روزهایی که احتمال هر برخوردی با او صفر بود، انگار کسی با چسب دو طرفه مرا به تخت می‌چسباند. وقتی نشد که با هم باشیم، مطمئن بودم اینقدر دیوانه شده ام که «بعد از این هر عابری را شبیه او ببینم» و این دیوانگی آن قدری خشونت بار هست که با اولین دوستت دارمی که از زبان کسی جز او می‌شنوم، بی درنگ مشتی حواله‌ی لب‌های گوینده اش کنم... :)
وقتی تو گفتی دوستت دارم، دستانم مشت شد، اما مشتی حواله‌ی لبهایت نشد. چشم دوختم به لبخندی که کم کم آب شد و وقتی بدون جواب به جمله‌ی دو کلمه‌ایت، راهم را کشیدم و رفتم، فقط به این فکر می‌کردم که چطور نه بگویم تا دیوانه‌ای شبیه من نشوی. هر بار که می‌دیدمت برای فکر کردن بیشتر و رسیدن به جواب درست‌تر سکوت کردم و تو هر بار محبت بیشتری ریختی توی دلم. انقدر که جای فکر به چطور نه گفتن به تو، فکر می‌کردم چطور به عادت غصه خوردن بابت نبود "او" نه بگویم تا برچسب عاشق واقعی نبودن را از خودم دور کنم...

دیروز بعد از این همه وقت، درست لحظه‌ای که تو با لبخند به طرفم می‌آمدی دیدمش.
دلم می‌خواست دستت را می‌گرفتم و می‌رفتم رخ به رخش می‌ایستادم. برخلاف روزهای دیوانگی، صاف در چشمانش زل میزدم و با لبخندی از ته دل، ازش تشکر می‌کردم. تشکر می‌کردم بابت هدیه دادن آن دیوانگی‌ها، بابت یادگاری‌هایی که از خودش جا "نگذاشت"، بابت لبخندهایی که دریغ کرد. و مهم‌تر از همه بابت اینکه با نبودش، بودن تو را به من هدیه داد.
می‌خواستم این دیوانگی جدیدی را که دچارش شدم با ذوق به او معرفی کنم، اما حسرت نگاهی که به دستان قفل شده‌مان دوخته شد، دست و پایم را بست. حسرت نگاه دیوانه‌ای با دستان مشت شده، شبیه دیوانگی‌های من، قبل از دیوانگی کردن با تو. : ) :

آنا جمشیدی


پ.ن:
چقدرخـــــــوووب بود:(:)
دیدگاه ها (۲)

با شخصی واردِ رابطه می‌شویم که قبل از ما چیزی از رابطه نمی‌د...

عجـــب:)

اکثرِ ما ، شیفته ی اولین روز‌های آدم‌ها می‌شویم. اگر شخصیتی...

میدانی رفیق ؟! , نوبرانه ها انگار یک حس و حالِ دیگری دارَند ...

این نگران کننده ترین تریلری بود که به عمرم دیده بودم... تریل...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط