پدر داماد سال ها پیش فوت کرده بود به داماد گفت فکر کن

پدر داماد سال ها پیش فوت کرده بود. به داماد گفت: «فکر کن من پیمانکارم. این پول رو بگیر و طبقه دوم خونه پدرت رو با بهترین سرامیک و شیرآلات تحویل بده.» وقتی فهمید عروس خانم هم پدرش فوت کرده است، دست به کار شد، انگار برای دختر خودش بخواهد جهیزیه بخرد. بهترین ها را برایشان خرید. بساط عروسی شان را که برپا کرد؛ مبلغی هم به عروس و داماد داد و گفت «این هم هدیه عروسی شما.»
دیدگاه ها (۱)

سلام بر فاطمه مادر خوبی ها 🌹 🍃

‼️لطفا فقط چند دقیقه برای آگاهی خودتون وقت بذارید و این مطلب...

P¹⁶ویو تینا از خواب با درد زیر دلم بیدار شدم دست تهیونگ دورم...

# پارت آخر | رمان فرزند آتشدو سال بعد، زمستانِ سئولعمارت جئو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط