پارت ۳.............
از اتاقم رفت بیرون ..
رو تختم ولو شدم
آهی کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم
سکوت و تاریکی به همراه آرامش
با صدای جیغ بلندی از بیرون روی زمین افتادم و از خواب پریدم
نفس نفس زدم و با سرعت زیاد از اتاقم رفتم بیرون تا ببینم صدای جیغ کیه
وقتی رسیدم دم در خونه دیدم مادرم روی زمین افتاده و از سرش خون شدیدی میاد
تا مادرمو اونجوری دیدم با زانو زوی زمین افتادم
یکی از پسر هایی که کنار مادرم نشسته بود منو دید
به سمتم دوید و بهم گفت
-حالت خوبه ؛ میخوای بریم بیمارستان
با گریه و داد گفتم
+ بییییییییی ششششششررررررررررفففففففففف
ترسید و کمی رفت عقب
با گریه شدید و صدای گرفته دوباره داد زدم
+بیییییییییشششششششرررررررررررففففففففف
و میخواستم سمت پدرم که کنار تیرک برق نشسته بود و به مادرم زل زده بود بدوم
که اون پسر اومد و دستامو گرفت و روی زمین نشوندم
داد زدم و بهش گفتم
+ولم کننننننننننننننننننننننن
-چه مرگته آروم باااااش
+و...و...ولم...ولممم کنننننننننننننن
-عااای آروم باش دختر
با داد اسم سه پسر رو گفت
و سه پسر هیکلی از جمع بیرون اومدن و به سمت دویدن
ترسیدم و به پسری که کرفته بودم لگت زدم
میخواستم برم بیرون که یکی از اون سه پسر هیکلی دستمو گرفت و به گردنم یک آمپول کوچیک زد
اشک کوچیکی از گوشه چشمم بیرون ریخت و چشمام بسته شد
وقتی چشمامو باز کردم اون پسر رو دیدم
داد زدم و کمک خواستم
بهم گفت..............................
بچه ها لطفا حمایت کنید تا انرژی بگیرم💣💥💫
کامنت یادتون نره خواهش میکنم 🙏👊💞
رو تختم ولو شدم
آهی کشیدم و چشمامو رو هم گذاشتم
سکوت و تاریکی به همراه آرامش
با صدای جیغ بلندی از بیرون روی زمین افتادم و از خواب پریدم
نفس نفس زدم و با سرعت زیاد از اتاقم رفتم بیرون تا ببینم صدای جیغ کیه
وقتی رسیدم دم در خونه دیدم مادرم روی زمین افتاده و از سرش خون شدیدی میاد
تا مادرمو اونجوری دیدم با زانو زوی زمین افتادم
یکی از پسر هایی که کنار مادرم نشسته بود منو دید
به سمتم دوید و بهم گفت
-حالت خوبه ؛ میخوای بریم بیمارستان
با گریه و داد گفتم
+ بییییییییی ششششششررررررررررفففففففففف
ترسید و کمی رفت عقب
با گریه شدید و صدای گرفته دوباره داد زدم
+بیییییییییشششششششرررررررررررففففففففف
و میخواستم سمت پدرم که کنار تیرک برق نشسته بود و به مادرم زل زده بود بدوم
که اون پسر اومد و دستامو گرفت و روی زمین نشوندم
داد زدم و بهش گفتم
+ولم کننننننننننننننننننننننن
-چه مرگته آروم باااااش
+و...و...ولم...ولممم کنننننننننننننن
-عااای آروم باش دختر
با داد اسم سه پسر رو گفت
و سه پسر هیکلی از جمع بیرون اومدن و به سمت دویدن
ترسیدم و به پسری که کرفته بودم لگت زدم
میخواستم برم بیرون که یکی از اون سه پسر هیکلی دستمو گرفت و به گردنم یک آمپول کوچیک زد
اشک کوچیکی از گوشه چشمم بیرون ریخت و چشمام بسته شد
وقتی چشمامو باز کردم اون پسر رو دیدم
داد زدم و کمک خواستم
بهم گفت..............................
بچه ها لطفا حمایت کنید تا انرژی بگیرم💣💥💫
کامنت یادتون نره خواهش میکنم 🙏👊💞
۲.۲k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.