میدانم که با دستهای بسته ات هم میتوانی دستم را بگیری...دس
میدانم که با دستهای بسته ات هم میتوانی دستم را بگیری...دستم را بگیر
به یاد175 شهید غواص دست بسته
یکی از افرادیکه همراهشون بود تعریف میکرد هرکدوم ازبچه های غواصمون که زخمی میشدنو اسیرمیگرفتن بدون اینکه درمانشون کنن وبهشون آبوغذا بدن...هرکدوم ازبچه ها که خوابشون میبرد بیهوش بودن وعراقی ها اونارو مرده فرض میکردن زنده زنده همه رو تو یه وانت مینداختن میبردن تویه چاله عمیق چالشون میکردن....ماهم بهم میگفتیم بچه ها نخوابین بیداربمونید هرکی بخوابه اینا اونومرده میدونن...همه ی اسیرارو دستاشونو روبه جلو میبستن.... یادش بخیر وقتی شهدای غداصو به کشورمون آوردن اولین شهیدیکه نشون مادرش دادن... وسایلشوهم به مادرش دادن ویکی ازاونا بندی بود که به دستای شهیدش بسته بود....ومن اون لحظه دیگه گریه امونمو برید
به یاد175 شهید غواص دست بسته
یکی از افرادیکه همراهشون بود تعریف میکرد هرکدوم ازبچه های غواصمون که زخمی میشدنو اسیرمیگرفتن بدون اینکه درمانشون کنن وبهشون آبوغذا بدن...هرکدوم ازبچه ها که خوابشون میبرد بیهوش بودن وعراقی ها اونارو مرده فرض میکردن زنده زنده همه رو تو یه وانت مینداختن میبردن تویه چاله عمیق چالشون میکردن....ماهم بهم میگفتیم بچه ها نخوابین بیداربمونید هرکی بخوابه اینا اونومرده میدونن...همه ی اسیرارو دستاشونو روبه جلو میبستن.... یادش بخیر وقتی شهدای غداصو به کشورمون آوردن اولین شهیدیکه نشون مادرش دادن... وسایلشوهم به مادرش دادن ویکی ازاونا بندی بود که به دستای شهیدش بسته بود....ومن اون لحظه دیگه گریه امونمو برید
۱.۵k
۱۸ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.