بس که هر صبح سرودیم همه از چشم نگار

بس که هر صبح سرودیم همه از چشم نگار
شرم دارم که به خورشید بگویم ، تو متاب
#فرزاد_متین ❤ ️
دیدگاه ها (۱۱)

طفلی به نام شادی،دیریست گم شده ستبا چشم های روشن براقبا گیسو...

بخار روی چای میگوید: فرصت اندک است !!!زندگی را تا سرد نشده ...

هر صبح به شوق دیدنت لبریزمای نای و نفس ز بودنت ، لبریزمهرگاه...

شب و مهتاب و یک دنیا ستارهخداوندا نزار اشکی ببارهبلطف و رحمت...

تو مپندار که این قلب من از سنگ شده🌸شرم دارم که بگویم دل من ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط