هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت



هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد
سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

#عبید_زاکانی
دیدگاه ها (۱)

‌نسیم خنکی کهموهایت را تکان می دهدصدای من است ،بارها از تو م...

میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس استبیان حال به کام و زبان نمی‌...

‌من چه سبزم امروزو چه اندازه تنم هشیار است.در دلم چیزی هست ،...

‌صبح خورشید آمددفتر مشق شبم را خط زدپاک کن، بیهوده است اگر ا...

بنام حضرت عشق

به سر شوق سر کوی تو دیرم

از سر کوی تو با دیده تر خواهم رفت چهره آلوده به خوناب جگر خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط