رد شدی از کوچه و از لای در دیدم تو را

رد شدی از کوچه و از لای در دیدم تو را
می برد دل از من شوریده چشمت دلبرا

عطر تو پر کرده شهرم را _ منم مدهوش تو
عاشقم کردی شدم مجنون بی چون و چرا

از تب عشقت ندارم‌ تاب تنهایی دگر
کرده ای بیمار بی تیمار تبدارت مرا

آیه ی اقراء باسم عشقک نازل شد و
کرده ای‌‌ پیغمبرم _آغوش گرمت چون حرا

با قدم هایت تن یک شهر را لرزانده ای
کرده ای ویرانه ام از هیبت این ماجرا

چون کبوتر در مسیر بام عشقت می پرم
زائرت گشتم _شدم‌ مفتون آن صحن و سرا

گشته ام مجنون و می بالم جنون خویش را
گر شوی لیلی ی من _ تاریخ گردد قهقرا
دیدگاه ها (۱۲)

نشد که با تو بمانم جهان اجازه ندادنشد...نشد گل من! باغبان اج...

همه چیز از همان شب های کشدار تابستان شروع شدوقتی همسایه جدید...

Ⓜ ⓘⓜ ☘ Ⓜ ⓔⓢⓛⓔ ☘ Ⓜ ⓐⓡⓨⓐⓜ ☘ #روزی که مالِ من شدی؛جُم نمیخورم ...

‍ 🌸 🍃 ️ دل نوشته_____می‌دانمما هر دو در ایستگاه قطار ایستاده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط